به گزارش کلینی نیوزبه نقل ازهوشمند نیوز، دولت سیزدهم در ماه های ابتدایی آغاز به کار در حالی سوکان امور اجرایی کشور را بدست گرفته است که با چالش های مختلفی در سیاست داخلی و خارجی روبرو است.
پیوستگی و ارتباط سیاست خارجی موثر و پویا برای حل مشکلات داخلی و بهبود اوضاع اقتصادی کشور امری اجتناب ناپذیر برای رشد و ارتقای سطح کشور در نظام بین الملل است که در این راستا دولت ابراهیم رئیسی در بدو آغاز به کار دورنمای سیاست خارجی متوازن، تقویت و گسترش روابط با همسایگان را به عنوان نقشه راه تعیین کرد.
نقشه راهی که در ابتدای مسیر با یک نقطه عطف و مهم همراه شد و آن عضویت دائم جمهوری اسلامی ایران پس از سالها در سازمان همکاری های شانگهای بود که نشان داد نگاه به شرق در سیاست خارجی دولت تازه چه جایگاه مهمی دارد.
البته همزمان دولت پرونده مذاکرات هسته ای را در قالب گفتگوهای رفع تحریم ها با ۱+۴ نیز در پیش گرفت تا نشان دهد جمهوری اسلامی ایران بر پایه عمل به تعهدات و احترام متقابل از تعامل با کشورهای اروپایی نیز استقبال می کند و سطح روابط تنها به کشورهای منطقه معطوف نخواهد شد بلکه کشورهای آمریکای لاتین، آفریقایی و غیره نیز در این روابط جایگاه خاص خود را خواهند داشت.
با توجه به سفر قریب الوقوع رئیس جمهور کشورمان به روسیه به دعوت همتای روسی، بررسی سیاست خارجی دولت جدید و دورنمای آن در آینده، موضوع گفتگوی خبرگزاری هوشمند نیوز با دکتر محمدفرهاد کلینی کارشناس ارشد استراتژیک در کافه خبر بود که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
فضای کلی سیاست خارجی دولت جدید را چگونه ارزیابی میکنید آیا با گذشت این چند ماه دولت توانسته است به اهداف خود دست پیدا کند؟
معتقدم که سیاست خارجی لزوماً متکی بر اهداف دولتها نیست، بلکه نشأت گرفته از ماهیت، ارزشها و مختصات ژئوپلیتیکی آن کشور است به همین خاطر این سیاست خارجی به محیطی مربوط میشود که جمعی جبری و معدل را تولید میکند.
همانطور که در مذاکرات هستهای شاهد بوده و هستیم، موضوعات و روندها بهگونهای نبود که به یک دولت متکی باشد بلکه ناشی از یک فرآیند ملی و نظام واره بود.
در همین حال باید به این نکته توجه کرد که یک اتصال ساختاری و یک اتصال روند داریم که منجر به تعریف موقعیت سیاست خارج میشود و معنای خود را پیدا میکند.
برخی کارشناسان از واژه پارادایم و برخی از شاکله چندترکیبی استفاده میکنند. اما منافع ملی قابل ارتقا و امنیت ملی ایران تغییرناپذیر است، البته در هر مورد و شاخصهای آن میتواند دارای انعطافهای خاص خود باشد و یا برجستگیهای خاص خود را پیدا کند.
با توجه به ساختار تصمیمگیری در نظام جمهوری اسلامی ایران شاهد آن هستیم که سطح ایفای نقش وزارت خارجه در حوزه تصمیم پروری، تصمیم سازی است و در حوزه تصمیمگیری متفاوت است.
بدیهی است که تصمیمگیری بر عهده نهاد عالی کشور بوده که مشرف بر تمام قوا است، جایی که ما از آن بهعنوان شورای عالی امنیت ملی یاد میکنیم که سیاست خارجی در آنجا تعریف و سپس ابلاغ میشود.
هر نمونه و سیستمی در این چارچوب نقش و مأموریت خود را به انجام میرساند. در این روند وزارت خارجه نیز علاوه بر مشارکت و ایفای نقش، وظیفه اجراکننده و هماهنگکننده را نیز بر عهده دارد.
با توجه به این نکات میتوان دریافت که سیاست خارجی در مؤلفههای اصلی الزاماً ارتباطی به نوع و رنگ سیاسی دولتها ندارد. باید در نظر داشت که چنین چارچوبی تنها مختص ایران نیست و در اکثر کشورهای دنیا معمولاً از عقل جمعی پیروی میشود و بر اساس منشور قانون اساسی، دیدگاهی که در سطح عالی یا الیتهای حاکمیت تعریف میشود سعی میکنند تا منافع ملی را تعریف و آن را پیادهسازی کنند.
پس از نگاه جنابعالی اصل، بر منافع ملی است و مهم این است که این منافع از چه طریقی حاصل شود، چه از مسیر نظامی چه از مسیر دیپلماتیک؟
بله. لذا در بحث دیپلماسی و میدان نیز به همینگونه است. سیاستها نشان میدهند که کجا نیاز است رفتار سخت داشته باشیم، یا رفتار نیمه سخت و یا رفتار نرم و یا ترکیب نرم و نیمه سخت داشته باشیم که میتواند در برخی موارد ایجابی باشد و درزمانی که تهدید دشمن افزایش مییابد میتواند حالت بازدارندگی نیز پیدا کند.
ایجاد تفاوت و تمایز میان میدان و دیپلماسی به صلاح و ثواب منافع ملی نبوده و نیست. همواره میدان در خدمت دیپلماسی و دیپلماسی در خدمت میدان برای حصول منافع ملی کشور بوده است و باید هم اینگونه باشد.
در اکثر کشورهای مطرح نیز وضعیت چنین است و نمونههای آن بسیار است و مختص به کشور خودمان نمیشود.
فارغ از درست یا نادرست بودن این ادعا، گفته میشد دولت گذشته اعتقاد یا اهتمام جدی به سیاست نگاه به شرق ندارد. آیا در این دولت این نگاه تقویت خواهد شد؟
ما در خصوص سیاست نگاه به شرق شاهد آن هستیم که این سیاست از دولت پیشین کلید خورد و همانطور که شاهد بودیم سند همکاریهای جامع ایران و چین در زمان دولت قبل و تصدی جناب آقای ظریف بر وزارت خارجه به امضا رسید. و جدا از این با تداوم این سیاست و تقویم سیاسی نوبت به اجلاس شانگهای رسید که طی آن جمهوری اسلامی ایران به عضویت این سازمان و ادامه پروسه تکمیل عضویت درآمد. این نمونهای است که نشان میدهد دولتها چگونه میتوانند طبق منافع ملی عمل کنند.
دولت سیزدهم نیز در عرصه سیاست خارجی در آغاز راه قرار دارد و نمیتوان در بُعد آسیب شناسانه و دستاوردها ارزیابی دقیقی از عملکرد آن در حوزه سیاست خارجی و نگاه به شرق داشته باشیم.
بهجای اینکه سیاهوسفید به قضایا نگاه کنیم باید مسائل مختلف را در طیفهای گوناگون سیاست خارجی درست تشخیص بدهیم و سپس به قضاوت بپردازیم.
چنین قضاوتی کمک خواهد که ما ارزشگذاری صحیحتری نسبت به شرایط موجود داشته باشیم. توجه به سیاست منسجم همسایگی و ایجاد توازن در سیاست خارجی و تقویت نگاه آسیایی بر اساس تعاملی هوشمندانه و همگرایی مطلوب در آغاز راه است.
با توجه به اینکه دولت جدید شعار خود را با تقویت روابط با همسایگان آغاز کرده است به نظر شما این مسیر را درست آغاز کرده است؟
به لحاظ نرمافزاری شاهد یک سری از شاخصها هستیم که توسط وزیر امور خارجه کشورمان بیانشده است. این شاخصها شامل همکاری نزدیکتر و راهبرد دقیقتر در حوزه همسایگان است که البته نیازمند تلاش بیشتر دارد.
این نشان میدهد که نقش منطقهگرایی در حوزه سیاست خارجی و معنای ژئوپلیتیکی اهمیت بیشتری پیدا میکند. ما در حال گذار از مرحلهای به نام ژئوپلیتیک سنتی به سمت ژئوپلیتیک مدرن و یا یک ژئوپلیتیک جدید هستیم و نیازمند گامهای فشرده و سودمند هستیم.
این دو مورد هرکدام دو معنا دارد. مدرن به معنای اینکه جعبهابزار و سازوکاری که در چارچوب موضوع ژئوپلیتیک و کیفیت همکاریهای چندجانبه ژئوپلیتیک انجام میشود در حال تغییر است. از طرفی شاهد هستیم که به دلیل چرخشها در سیاست قدرتهای بزرگ، تأثیرات جدید دربازیهای ژئوپلیتیکی پدید میآید. مانند چرخش پاسیفیکی که از جانب دموکراتها شاهد هستیم که در گام بعدی به تغییر اولویتها، کاهش نقش، تغییر کیفی حضور در برخی از موضوعات میانجامد.
همچنین شاهد تأثیراتی از جانب فاکتورها و متغیرهای ثانویه هستیم مانند تغییرات آب و هوایی و یا برگزیت و واگرایی در اتحادیه اروپا و موضوعات دیگر همانند تغییر اولویتهای تاکتیکی همانند ایجاد خلأ قدرت در کانونهای داغ جهان که متعاقب آن به دنبال مهندسی در ژئوپلیتیک جدید هستند.
این به معنای هندسه سازی ارادی و گاهی تحمیلی و جدید است. بخشی از این موضوع به آن برمیگردد که توان برخی از قدرتهای نوظهور در حال افزایش هستند. این قدرتهای نوظهور به نقش برجسته مانند چین و یا هند و یا برزیل و … منتهی نمیشود. ما شاهد برخی کشورهای دیگر مانند ایران، مکزیک، ترکیه، آفریقای جنوبی و غیره هستیم که نمیتوان آنها را در ردهبندیهای پایینی قرارداد چرا که جز کشورهایی محسوب میشوند که امروزه نقش، حضور و تأثیر دارند که این تأثیر میتواند از حالت زنجیره منطقهای خارج و بر روی شبکه روابط بینالملل خود را نشان دهد.
به همین جهت باید توجه داشته باشیم که سیاست تقویت روابط با همسایگان باید بازتعریف و هوشمندانهتر شود. کنار این مسئله باید به تعامل هوشمند نیز توجه داشت که ویژگیهای خاص خود را دارد و قصد بازنمایی آن را ندارم. از همین رو تعامل هوشمند در حوزه منطقه و همسایگان باید در قالب یک همگرایی هوشمند و سودمند تعریف شود. در سطح چندجانبه نیز این تعامل هوشمند با تعریفی دیگر همراه میشود. به لحاظ نظری و تئوری ما هماکنون شاهد یک سری از تحولات حساس و مهم و باقابلیت نقطه عطف و یا جهش سازی هستیم.
موضوع بعدی بحث نگاه آسیایی است که یک ضرورت حقیقی و غیرقابلاجتناب است و نهتنها برای ما بلکه برای اتحادیه اروپا و حتی امریکا نیز مسئلهای مهم و اساسی به شمار میرود.
برای مثال کیفیت روابط اتحادیه اروپا برای هوشمند سازی روابط خود در بخش سرمایهگذاری با چین را در نظر داشته باشیم و یا نظام تعامل اتحادیه اروپا با چین را در خصوص آینده بازارهای سرمایه موردبررسی قرار دهیم کیفیت فهم خود را بهتر سامان میدهیم.
بررسی نگاه برخی از کشورهای اروپایی مانند آلمان به روسیه در بحث انرژی نیز حائز اهمیت است. در مباحثی که در یورو آتلانتیک میبینیم با موضع آتلانتیکی در چارچوب نگاه آسیایی و یا نگاه کشورهای یورآسیا شاهد اختلاف نظر هستیم. یا در خصوص شیوه اجرا نیز به همینگونه است.
برای مثال در قضیه پیمان امنیتی آکوس، ناراحتی فرانسه تنها به فروش تسلیحات به استرالیا ختم نمیشود چراکه آمریکا، انگلیس و استرالیا معنای جدیدی را در حوزه آنگلوساکسونی تعریف کردند. جنس این نگاه با نگاهی که با ناتو و روابط فرا آتلانتیکی تعریف میشد متفاوت است.
در حوزه آسیایی نقش کشورهایی چون هند و چین را مشاهده میکنیم که چگونه با رویکرد تعامل و رقابت روابط خود را مدیریت میکنند همچنین تفاوت سیاست روسیه نسبت به روابط هند و چین توجه بفرمایید که چگونه کیفیت ثبات راهبردی با چین را قربانی امتداد راهبردی خود با هند نمیکند. از سوی دیگر روسیه هنوز کامل نمیداند که میخواهد خود را بیشتر اروپایی و یا اوراسیایی ببیند.
چنین موضوعی در روسیه بحثی کلان سیستم بوده که بارها توسط تئوریسینهای روسی مورد ارزیابی قرارگرفته است. همه این موارد به این موضوع منتهی می شود که ما چگونه به جهان جدید نگاه می کنیم و چگونه به آن پا خواهیم گذاشت.
به نظر میرسد که روابط ایران با کشورهای غربی به لحاظ شرایط و موقعیت و یا به هر دلیل دیگر کاهش مییابد و نگاه به شرق یا به آسیا افزایش مییابد به نظر شما نگاه ایران در موضوع استفاده از ظرفیت کشورهای شرقی همان نگاه و ظرفیتهایی است که کشورهای غربی در حوزههایی چون اقتصاد به آن دارند؟
یکی دیگر مواردی که در سیاست خارجی دولت سیزدهم شاهدش هستیم داشتن توازن است. سوال اینجاست که معنی توازن چیست؟ برداشت ما از توازن چیست؟ ایجاد توازن از چه بستر و قواعدی در دوران هزاره سوم پیروی میکند؟
متاسفانه با غرب خصوصا اروپا یک امتداد نارس و غیر منسجم و صرفا توأم با تهدید و فرصت در حوزه قبلی داشتیم، البته اگر بخواهیم آن را به عنوان نگاهی جمعبندی پذیرفتهشدهای قبول کنیم.
از سوی دیگر حوزه روابط ایران با کشورهای آسیایی اراده محور نبوده بلکه فرصت محور بوده است. برای مثال کشوری مانند چین برنامه محوری بزرگی را اعلام میکند که ضروری است ما نسبت و جایگاه و میزان بهرهگیری و بهره وری خود را در آن تعریف کنیم.
وقتی غرب خطای تاکتیکی خود را به حوزه استراتژیک بسط میدهد و سیاست تحریمی را علیه ایران ادامه و مستمر و دایمی می کند به طور خودکار باعث هل دادن شتاب دادن و سمتگیری ایران به سمت محورهای دیگر می شود.
برای حل مشکل نیاز بر این است که با جیب خالی مذاکره نشود و با حفظ پشتوانه ملی اجازه ندهیم که دیگران با قاشق خالی با ایران روبرو و مذاکره کنند. یادمان نرفته است که رفتار غرب در دوره ترامپ همانند سیاست قاشق خالی بود و همزمان رویکرد آمریکای ترامپ با سیاست تروریسم اقتصادی و ترور مقامات ارشد نظامی ایران تعریف میشد و این در موضوع ترور برادرمان شهید سردار سلیمانی شاهدش بودیم.
اینکه جریان غربی بر اساس نظریه استیلا وبرتری و نگاه جهانسومی بخواهد با ایران مذاکره کند برای جامعه ایران پذیرفتنی نیست.
ایران اسلامی و گرامی نقش خود را دارد و معطوف به دولتها هم نیست. اهمیت و ارزشهای ژئوپلیتیکی ایران عزیز و همچنین معنای ژئوپلیتیکی ایران روز به روز بیشتر میشود.
این بزرگترین اشتباهی بود که غرب بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انجام داد که هنری کیسینجر متعاقب آن اعلام کرد که با شکست کمونیسم در شوروی ارزش ژئوپلیتیکی کشورهای لجمن راهبردی از جمله ایران از بین رفت ولی موضوع رقابت ژیوپلیتیکی تمام نشد و اکنون نیز تلاش دارند تا چنین چالش هایی در حوزه قفقاز و آسیای مرکزی و بالتیک را دنبال کنند و در حال حاضر شاهد بحران اوکراین و شاید هم تصاعد تحولات در قزاقستان باشیم.
بنابراین برای اجرای سیاست خارجی متوازن نیازمند وزن هستیم و از همین رو تولید توازن در سیاست خارجی ابزار، لوازم، روندها و عناصر اصلی خود را میطلبد.
اگر روابط با غرب به صورت آگاهانه و هوشمندانه تنظیم نشود چه موازنهای صورت خواهد میگیرد!؟ اگر روابطی با شرق هم نباشد و قالبی موثر در سیاست خارجی موجود نباشد توازن چگونه برقرار خواهد شد!؟
بنابراین نیاز است در حوزه غرب روابطی با پیرایش و آرایش آگاهانه داشته باشیم و در حوزه شرقی هم بایستی با درک صحیح از کنترل رویکردهای طرف مقابل در نظام بینالملل بتوانیم موازنه دقیق را ایجاد کنیم. ایران محور تعادل میتواند باشد. برای اینکه تبدیل به یک ظرفیت و هاب بزرگ برای یوراسیا شود نیاز به همکاری نزدیک وموثر دارد.
به عنوان مثال همکاری ایران، ترکیه و عراق در این حوزه با توجه به کانال یوراسیایی بسیار نقش تعیینکنندهای دارد. نمیتوان بهتنهایی در این حوزه قبول مسئولیت کرد و نقش برقرارکننده توازن را برعهده گرفت.
اگر جهان بپذیرد که میخواهد چالش ها را با زبان منطق و قاعده سازی مطلوب و تعامل حلوفصل کند. باید از رویکرد یکطرفه و یک جانبه بر اساس سبقت و گریز و دستیابی دوری کند و اگر اصرار کند طبیعتا وارد محیط چالشی خواهیم شد.
در بحث توازن در سیاست خارجی و تقویت روابط با همسایگان باید به صورت دقیقتر شاهد برنامههای دولت جدید باشیم تا بتوانیم آن را مورد ارزیابی قرار دهیم.
سفر جناب آقای رئیسی به روسیه را در همین چارچوب ارزیابی میکنید؟
این سفر بنا به دعوت ولادیمیر پوتین صورت میگیرد و به نظر میرسد سفری کاری باشد تا رسمی. در این میان، سفر رسمی و سفر کاری و همچنین سفر عالی هر کدام مختصات خاص خود رادارند.
طبق گفته جناب آقای جلالی سفیر کشورمان قرار نیست در این سفر قرارداد جدید و رسمی ۲۰ ساله ای دیگر به امضای طرفین برسد.
این قرارداد از قبل موجود بوده است ضمن اینکه باید در نظر داشت در صورت پایان این قرارداد به صورت خودکار ۵ سال دیگر تمدید میشود. این سفری کاری به منظور تبادل نظر دو رئیس جمهور صورت میگیرد.
متاسفانه فرض غلط و موجی در رسانه ها شکلگرفته و بر همین اساس نیز تداوم مییابد. توجهی به اصل موضوع صورت نگرفته و ما شاهد فضاسازی و برداشتهای اشتباه نسبت به این سفر هستیم.
در سفر پیش رو یک آسیبشناسی و ارزیابی از روابط موجود بین دو کشور صورت میگیرد و بررسی میشود که در چه مواردی نیاز است تا همکاریهای بلند مدت بهبود پیدا کند و چه سازوکارهای جدید باید تعریف شوند.
یکی از مسائل مهم و اصلی بحث ظرفیتهای مهم کریدور شمال و جنوب است و با توجه به جاده ابریشم جدیدی که چین آن را مطرح میکند ضروری است تا درک تازهای از زیرساختها در این خصوص مورد توجه قرار گیرد.
یکی از تعابیر موهوم و اشتباهی که مطرح میشود بحث وابستگی بیشتر ایران و روسیه است، این در حالی است که روابط بر اساس مدل ایرانی با فدراسیون روسیه دنبال میشود.
در ضمیر تاریخی بحثی که باید بدان توجه شود این است باید روسیه تزاری، شوروی کمونیست و همچنین فدراسیون جدید روسیه را هر کدام در جایگاه خاص خود بررسی کرد. از همین رو ضروری است که رفتارهای جدید روسیه به منظور تنظیم مناسبات تهران و مسکو مورد ارزیابی قرار گیرد تا بتوانیم به سمت سامانهای جدید حرکت کنیم.
باید در نظر داشته باشیم که مناسبات ایران و روسیه از زمان دیدار مقام معظم رهبری با ولادیمیر پوتین بر مبنای ایران مستقل و روسیه مقتدر شکلگرفته است که در این راستا دولت قبلی و کنونی سیاست های خود را در این بستر تنظیم و ادامه میدهد.
جو مذاکرات وین و نقش روسیه، چین و دیگر طرفها را در این بین چگونه ارزیابی میکنید؟
ما در مذاکرات شاهد انبساط و انقباض مواضع هستیم و به نتایج مورد انتظار برای رسیدن به تفاهم بیشتر نرسیدهایم.
برخی مکانیسم مفاهمه را در یک نگاه حداقلی ترسیم می کنند. در یک مذاکره چندجانبه که با مواضع گوناگون روبرو هستیم قضاوت سریع امری اشتباه است و ما را به خطا میاندازد و قضاوت پیرامون مذاکرات را دچار دگماتیسم میکند و کسب نتایج را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
به همین دلیل باید به عنصر صبر و تحمل و نتایج ملموس بیشتر توجه کرد. این مساله با کنترل بازی هایی که قصد دارند مذاکرات را فرسایشی کنند متفاوت است.
حقیقت صحنه متکی بر واقعیت موجود است. واقعیت ماجرا تا هفته گذشته رفتار سینوسی غربیها بود البته طی روز های اخیر نشان های از تحول در حال شکلگیری است.
در مواضع چین و روسیه نیز شاهد تفاوتهایی هم بودیم به گونه ای که در مواضع آنها شدتها و شتاب مختلف را نیز دیدیم. چین در مذاکرات وین خواستار رفع تمامی تحریمهای ایران بود و روسیه تلاش داشت تا نقش میانجیگری مثبت را به خود اختصاص دهد.
بهخوبی میدانید از زمان ترامپ تحریمهای متعددی علیه ایران وضعشده است و ضروری است دولت بایدن پس از خروج ترامپ از توافق هستهای شرایط را جبران کند.
البته در این خصوص نمیتوان قضاوت دقیقی داشت چراکه برخی طرفها بر اساس مذاکرات و یا زمان سعی بر آن دارند تا بازی و شرایط را به نفع خود تغییر دهند و مذاکرات فرسایشی را به وجود اورند.
از طرفی این امکان وجود دارد که برخی واسطهها نیز در راستای در جهت منافع خود گام بردارند. به تعبیری میتوان گفت که طرفهای غربی دچار دوگانگی مواضع در این مذاکرات شدند.
تفسیر از شرایط فعلی نمیتواند در قالب یک برآیند تاکتیکی محدود باشد و لازمه آن این است که با دیدی راهبردی به مسائل بنگریم. موضوع این است که باز شدن هر چه بیشتر شرایط ایران چگونه میتواند به ثبات و آینده سازی در روابط بینالملل کمک کند.
در این بین رژیم صهیونیستی به عنوان یک بازیگر پنهان، مخرب و منفی تلاش بر آن دارد تا دورنمای آینده را تاریک جلوه دهد و عملا میزان مانور و میزان رسیدن به یک تفاهم نسبی را از بین ببرد.
آنها در تلاش هستند تا هم از طریق رایزنی های دیپلماتیک و هم از طریق تبدیل کردن خود به شمشیر داموکلس، شرایطی را پدیدآورند تا میزان انعطاف برابر را از بین ببرند.
بنابراین با توجه به این برآیندها نمیتوان تا رسیدن به یک نتایج دقیقی و معطوف به نتیجه قضاوت کامل داشته باشیم. درهرصورت تحلیلها و خبرهای گوناگونی از افراد و رسانه ها در این باره بیان میشود.
معتقدم که ایران باید اصل واقعبینی را نسبت به شرایط موجود کاملا حفظ کند و در خصوص قضاوتها عجله نداشته باشد. همچنین بر اساس صبر و ذکاوت دیپلماسی را به جلو ببرد. این ذکاوت معنای عمیقی دارد و میتوان در آن ابتکارهای قوی را سازماندهی کرد. وجود چنین ابتکاراتی میتواند به رسیدن به یک درک مشترک و ایجاد راه حل کمک کند.
همانطور که میدانیم در صورت شکست مذاکرات بحث پلنB مطرحشده و در آمریکا نیز نسبت به پیامدهای آن هشدارهایی دادهشده است و حتی گفته میشود که با شکست روبرو خواهد شد. فکر میکنید پلنB ایران در صورت شکست مذاکرات چه باشد؟
از نگاه رژیم صهیونیستی پلن B با آنچه که در این پرسش مطرح شد متفاوت است. و در اصل به پلن c فکر میکنند.
تعریف پلن B در واقع اجماع سازی بین کشورهای جهان به منظور بر هم زدن مذاکرات و پلن c به معنای تجاوز عملیاتی و نظامی است. در فضای رسانه ای تلاش می شود که این دو پلن به صورت یکسان تعریف شود.
سناریوهایی که در خصوص مذاکرات مطرح میشود باید به صورت دقیق کالبدشکافی کرد. یک بحث بر این اساس است که این توافق میتواند در نهایت به یک توافق چند مرحلهای تبدیل شود این سناریو می تواند با توافق پلکانی و یا چند گامی متفاوت باشد.
چند مرحلهای معطوف به زمان و کیفیت توافق است، یعنی عنصر و معنایابی از زمان در مذاکرات از ارزشی دیگری برخوردار است که به صحنه موجود برمیگردد.
برای مثال آمریکا در حال ورود به انتخابات میان دورهای است و برای اینکه بداند سرنوشت کنگره به چه شکل خواهد شد بتواند نسبت خود را با تحریمهایی که توسط شخص ترامپ اعمالشده است را پس بگیرد تا مورد سوال و بازخواست کنگره قرار نگیرد.
نکته دیگر اینکه یک سری عوامل وجود دارد که در کیفیت چانهزنی قدرتها با یکدیگر مطرح است و در این راستا تلاش می شود تا از موضوعات دیگر و موازی با صحنه استفاده کنند تا بحرانها حفظ و یا تشدید شوند.
مثال آن موضوع اوکراین و پیشروی ناتو به سمت روسیه و نگاهی که روس ها در شرایط فعلی در یک بعد امنیتی به موضوع مذاکرات هستهای دارند.
مساله دیگر نگاهی است که چین نسبت به این موضوع با توجه به تلاشی که به کار گرفته می شود تا یک دیوار آتشین علیه چین سامان بدهند با توجه به موضوعاتی چون تایوان و حضور نظامی گسترده تراین در خصوص روسیه هم قابل توجه است.
اما اینجا باید نکتهای را در نظر بگیریم که رژیم صهیونیسیتی برای اینکه بخواهد کماکان سیاست آمریکا را به عنوان یدککش خود در بازی های خاورمیانهای حفظ کند نیازمند آن است تا مانع دستیابی توافق وین توسط آمریکا شود تا برنامه جابجایی و چرخش واشنگتن کنترل شود.
در ابعاد تاکتیکی هم با توجه به انتخاباتی که در رژیم صهیونیستی در پیش است یک معنا دیگر هم دارد و کارکردهای سیاست حمله با صدای بلند در رژیم صهیونیستی بیشتر در چارچوب خلع شعار مواضعی بوده است که نتانیاهو درگذشته داشت تا آن را در انتخابات آتی بی اثر کند. به همین دلیل باید همه جوانب قضایا را با دقت تمام موردبررسی قرارداد و نمیتوان آن را بر اساس یک عامل قضاوت کرد.
به همین خاطر معتقدم که حاشیه و تحولات مذاکرات و همچنین بهرهگیری از مذاکرات باید هرکدام در جایگاه خود تحلیل و بررسی شود. نمیتوان بر اساس تمرکز بر یک موضوع و تعامل رسمی که در وین صورت میگیرد مورد قضاوت قرارداد.
خاستگاههای متفاوتی در این بخش وجود دارد و طرفین مذاکرات بهخوبی میدانند که ارزش مذاکرات تنها ارزش امروزی نیست و ایران یک کشور آینده دار است.
به همین دلیل برای تعریف از کنترل آینده ایران تلاش می کنند تا بتوانند بر اساس یک نظریه بازدارندگی موضوع ایران را ببینند. همانطور که میدانیم توافق هستهای یک بستر و بافت بازدارندگی را در درون خود تعریف میکرد و تحریم تنها موضوع ایران است. به همین دلیل است که هیئت مذاکرهکننده ایرانی در تلاش است تا مذاکرات را با اولویت تحریم دنبال کند.
برخی معتقدند که ایران به دستیابی به توافق در مذاکرات وین نیازمند است تا دو توافق خود با روسیه و چین را بهپیش ببرد. ضمن اینکه با توجه به ناتوانی و انفعال اروپاییها در زمان خروج ترامپ از برجام که نتوانستند منافع ما را تامین کنند، ایران راه خود را از اروپا هم جدا میکند. در اینجا سوالی پیش می آید که اساسا اگر رویکرد ایران اینگونه باشد و آمریکا و غرب را از تعاملات خود کنار گذاشته باشد، نفع آمریکا در دستیابی به توافق در مذاکرات وین چیست؟
هر چالشی در جهان میتواند در نهایت یکپایانی داشته باشد و این گونه نیست که بگوییم موضوعی تا ابد ادامه خواهد داشت.
در اینجا بحث آمادگی برای توافق مهم تلقی میشود. سوال اساسی و مهم در این بین این است که بر اساس نگاه آمریکا به این موضوع آیا در حال حاضر آنها به این نتیجه رسیده است که زمان حصول توافق فرارسیده است؟ و یا اینکه درصدد آن هستند تا این زمان را تقسیمبندی کنند.
اگر این رویه بهجایی نرسد با توجه به سابقه روابط ایران و اروپا از زمان انقلاب، عملاً این اروپاییها هستند که متضرر خواهند شد. اینکه سه کشور اروپایی بخواهند عاقلانه فکر کنند و یا عاقلانه فکر نکنند به خودشان بستگی دارد.
بحث ضرورت دستیابی به توافق یک نیاز مشترک است و صرفا به نیاز ایران مربوط نمیشود زیر هماکنون بین ساختار اتحادیه اروپا و سه کشور اروپایی درک منسجمی مشاهده نمیشود و این نیاز متقابل است.
به هر روی ایران در شرایط سختی را تحمل میکند که در تمام لایه های ساختاری نظام و مردم حس میشود. در برخی موارد کشور موفق شده تا فشارها را دفع کند و در برخی موارد نیز به طور کامل نتوانسته آن را مهار کند.
هنر دیپلماسی همیشه در این مواقع معنا پیدا می کند و نقش کیفیت ابتکار جایگاه خود را نشان می دهد. این ابتکار یک طرفه نیز نخواهد بود و باید بر اساس معدلی دقیق تعریف شود.
نیاز آمریکا در این حیطه چگونه معنا میشود؟ و یا به عبارت ساده تر آمریکا چه منافع یا نیازی به احیای توافق هستهای دارد؟
آمریکاییها پیرامون حضور خود در حوزههای نظامی در حال تجدیدنظر هستند؛ یعنی حضور، نفوذ، اثر، کمیت و کیفیت را دستهبندی کرده اند. به همین دلیل ما امروزه شاهد یک کاهش کمی در منطقه هستیم اما در خصوص کاهش کیفی نمی توانیم قضاوت دقیقی داشته باشیم.
حضور کمتر شده اما به دلیل تغییر تکنولوژی نظامی و قدرتمند شدن ضربه از راه دور، نقش سلاح های سوپرسونیک، لیزری، رادارهای جدید و ورود به جنگ رباتیک باعث شده تا بحث بعد انسانی کاهش پیدا کند و فاصله پایگاهها تغییر پیدا کند و در اینجا بحث اصلی تمرکز بیشتر است و جابجایی و چرخش بیشتر به اصل تمرکز برمیگردد که تمرکز اصلی در سیاست خارجی در واقع بر روی چه حوزهای است.
ارتباط این مسائل به توافق هستهای چیست؟
نیاز آمریکا برای بهرهگیری از خاورمیانه خصوصا در ابعاد انرژی تا حدودی تعدیلشده است. اما همزمان در بحث چگونگی کنترل بر محیطهای گذرگاهی، استراتژیک، آبهای بینالمللی، مهار قدرتها نه صرفا از طریق بازار مالی و یا قوانین بینالمللی؛ بلکه از طریق حضور جدیتر بر کانونهای اصلی که مهمترین آن چین است شاهد تقویت هستیم.
به همین خاطر نمیخواهند در بازی های دستدوم و دسته سوم گیر کنند. به سبب این دلایل است که میتواند به نیاز آنها به توافق با ایران معنا دهد.
امکان این مساله وجود دارد که ایالات متحده بهنوعی بیتفاوتی استراتژیک نسبت به ایران متوسل شود؟ به این معنی که در عمل و دوفاکتو با ایران هستهای کنار آید و متعاقبا از مذاکرات نیز منصرف شود. چه اینکه عملاً غنیسازی ۹۰ درصد و یا حتی بیشتر ایران ممکن است برای آمریکایی که خاورمیانه مانند سابق برایش اهمیت ندارد چندان دغدغهای نباشد.
برخی تحلیلگران هم معتقدند هستهای شدن ایران و اساسا حتی موضوع موشکی ایران بیش از آنکه دغدغه آمریکا باشد دغدغه اسرائیل، روسیه و اروپا است.
یکی از سناریوهایی که در رابطه با آن قابل حدس است سناریوی «مکث» و یا Pause است. آمریکاییها خیلی از کشورها را تحریم کرده اند و آنها با توجه به سیاست هایی که داشتند
تحریم آمریکاییها را بی اثر کرده اند و آمریکا نیز ناچار اصل تحریمها را رها کرده است. این نوعی پاسخ به واشنگتن و یک شکست برای این کشور قلمداد میشود.
برای آمریکاییها بی اثر شدن تحریمها خیلی معنیدار است. بحث انصراف از مذاکرات، رهایی از تحریم و دیگر مسائل هر کدام تعریف خاص خود را دارد.
بر اساس برآیند مذاکرات خطوط قرمز و آن چیزی که بر مبنای آن تفاهم میشود در آینده ریلگذاری خواهد شد. چیزی که تابهحال در مذاکرات اتفاق افتاده به معنای شکست نبوده و پیشرویهایی داشته است. بههرحال جنس و گل مذاکرات از نوع راهبردی است و مکانیسمهای آن با مذاکرات دو جانبه و… فرق اساسی دارد.
آقای دکتر ظریف در فایل صوتی که از ایشان به بیرون درز کرد به نقش مخرب روس ها در برخی مراحل مذاکرات برجام اشاره کردند. همین روز پنجشنبه نیز آقای اولیانوف سفیر روسیه در وین توئیتی تعریض آمیز به اظهارات آقای دکتر ظریف منتشر کردند و نوشتند اظهارات ایشان ناشی از سردرد یا دنداندرد بوده است. نظر جنابعالی در این خصوص چیست؟
پاسخ ساده و جدی است. ادبیات دیپلماتیک و اخلاق دیپلماتیک را باید رعایت کرد. اگر در مناسبات داخلی ایران دیدگاههای متفاوت وجود دارد هیچ ربطی به بیگانگان ندارد. ما هرگز استخوانهای خود را دور نخواهیم ریخت. ما کشوری سربلند و متمدن و دارای تاریخی روشن از معرفت هستیم.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰