به گزارش کلینی نیوز، مریم شاهی در مقاله تحت عنوان فصل جدید روابط چین با طالبان، آیا نظم نوین منطقهای در راه است؟ در سایت خبری یورونیوز می نویسد:شی جین پینگ، رئیس جمهوری چین بتازگی با تصویب یک قطعنامه از طرف حزب کمونیست چین در ردیف مائو (بنیانگذار حزب کمونیست چین) و لنین (بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سابق) شناخته شده است. چند روز پیش، او در سخنرانی سال نو، بر اهمیت حفظ «تمرکز استراتژیک» و توجه به «خطرات احتمالی» برای تبدیل شدن این حزب به «قدرت جهانی» تاکید کرده است.
بعد از خروج آمریکا از افغانستان، رسانههای چین این واقعه را به عنوان آغازی برای مرگ هژمونی ایالات متحده در جهان دانستند. در میان افکار عمومی افغانستان ابهامات و اما و اگرهای بسیاری درباره آینده حضور چین در منطقه و کیفیت روابط دولت خلق چین و طالبان ایجاد شده است و اینکه چگونه این دو گروه با تفاوت های ایدئولوژیک به منافع مشترک رسیدهاند.
جدایی اقتصاد از سیاست تا بلندپروازیهای سیاسی
محمد قاسم وفایی زاده، سیاستمدار و پژوهشگر سیاسی به یورونیوز میگوید: «چین با افغانستان در سالهای گذشته روابط دوستانهای را حفظ کرده بود. چین روابطش را با کشورها بر اساس اصل جدایی اقتصاد از سیاست تنظیم میکرد، این سیاست متاثر از سیاست دن شیائوپنگ بود اما اخیرا شی جین پینگ به دنبال آن است که چین بر اساس حضور اقتصادیش، حضور سیاسی نیز داشته باشد. در واقع روابط طالبان با چین نیز بر همین اساس قابل بررسی است. اینکه چین به سرمایه گذاری اقتصادی و سیاسی در افغانستان علاقه دارد و همزمان مشکلات سیاسیش را با کشورهای منطقه شامل روسیه و هند کاهش می دهد و می خواهد منطقه را براساس منافع خود نظم دهد.»
بهگفته وی، اینکه تصور شود که چین «بخاطر کاهش تهدید افراط گرایی از طرف اویغورها به طالبان روی آورده است، اینطور نیست. اویغورها انقدر قدرتمند نیستند که بتوانند برای چین تهدید محسوب شوند، دولت خلق چین استراتژی سیاسی برای نفوذ در منطقه دارد. سیاست جهان به سوی بازی چند قطبی می رود، چین می خواهد حیثیت قطب دوم را داشته باشد که یک جنبه آن امن سازی منطقه و حضور چین در کشورهای پیرامونی است.»
محمد موسی جعفری، استاد روابط بین الملل در گفتگو با یورونیوز سیاست چین در بیست سال گذشته در افغانستان را محافظهکارانه میداند و میافزاید: «چین در سیاست خارجیاش در سالهای گذشته به دنبال عافیت طلبی بود و از سیستم اقتصادی در افغانستان نفع می برد که آمریکا باید امنیتش را تامین می کرد. هر چند در گذشته چین راهبرد استراتژیک در افغانستان نداشت و حتی در طرح راه ابریشم نو (یک راه- یک کمربند) حاضر بود که بخاطر تهدیدات امنیتی، افغانستان را از طرحش حذف کند اما اکنون با خروج آمریکا فرصت های جدیدی برای چین در افغانستان و منطقه ایجاد شده است، بخصوص اینکه تهدید داعش می تواند چین را به بازیگر محوری منطقه تبدیل کند.»
وی می گوید: «اگر در دولت های قبلی افغانستان، چین روابط پشت پرده ای با طالبان داشت، اکنون بدون هیچ پروایی رو در رو با طالبان می نشیند، همزمان طالبان برای بقای خود نیاز به حمایت چین دارند.»
چین در افغانستان، از حاشیه سیاست به متن
تاریخ روابط چین با طالبان به اولین سالهای حکومت امارت اسلامی قبل از حادثه ۱۱سپتامبر برمیگردد. زمانی که شورای امنیت سازمان ملل تلاش داشت تا با تصویب قطعنامهای طالبان را بهخاطر فعالیت اردوگاههای آموزشی القاعده در خاک افغانستان تحریم کند اما چین مخالفت کرد. نهادهای اطلاعاتی آمریکا گزارش دادند که در روز حادثه یازده سپتامبر دولت خلق چین با طالبان همکاریهای اقتصادی و فنی امضا کردند. در دوره بازسازی افغانستان، بریتانیا از چین خواست که در کنار ناتو به تامین امنیت در افغانستان کمک کند اما چین نپذیرفت و به سرمایه گذاری محدود در بخش های اقتصادی افغانستان ادامه داد و حتی برنامه بیست و پنج ساله اش برای استخراج مس افغانستان که دومین ذخایر مس جهان را تشکیل می دهد، به حالت تعلیق درآورد.در اولین روزهای قدرت گیری طالبان در افغانستان، چین در کنار متحد استراتژیکش پاکستان، اولین دولتی بود که حمایت خود را از طالبان اعلام کرد و از جهان خواست که از دولت طالبان حمایت کنند. دولت خلق چین بعد از تشکیل کابینه طالبان، اعلام کرد که سی و یک میلیون دلار به طالبان کمک می کند و یک محموله هزار تنی مواد غذایی را به افغانستان فرستاد. همزمان گزارش هایی در رسانه ها منتشر شد مبنی بر اینکه دو جانب یعنی طالبان و چین در تلاش هستند که معادن سرشار از لیتیوم که به آن «نفت جدید» اطلاق می شود، استخراج کنند.
بازی چین در بازار «نفت جدید» در افغانستان
مقامهای طالبان ماه گذشته از شرکتهای بین المللی درخواست کردند که برای استخراج معادن لیتیوم افغانستان سرمایه گذاری کنند. پیش از این، وزارت دفاع آمریکا در گزارشی ارزش لیتیوم در معادن افغانستان (۲۱ میلیون تن لیتیوم) را معادل ارزش ذخایر نفتی عربستان سعودی برآورد کرده بود. اخیرا گزارش شده است که حداقل بیست شرکت چینی به دنبال سرمایهگذاری در معادن لیتیوم افغانستان هستند.
حسن روحانی، استاد دانشگاه در رشته اقتصاد در این زمینه به یورونیوز می گوید: «با توجه به سرعت رشد روز افزون تکنولوژی و افزایش تقاضا برای وسایل الکتریکی از جمله ماشین های برقی ضرورت توجه به ذخایر لیتیوم افغانستان به شدت احساس می شود. به همین دلیل چین به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان و رهبر مطلق در استخراج فلزات کمیاب خاکی و یکی از بزرگترین تولیدکننده های لیتیوم به دنبال تعامل گسترده با طالبان است؛ زیرا تسلط طالبان در زمان حساسی برای زنجیره تامین مواد باتری مانند لیتیوم صورت میگیرد.»
وی با بیان اینکه دسترسی طالبان به ثروت بی انتهای لیتیوم می تواند آثار مخربی بر وضعیت حقوق بشر در افغانستان داشته باشد، میافزاید: «دریافت کمک های خارجی از کشورهای غربی یکی از اهرم های فشاری است که می تواند طالبان را به سمت رعایت حقوق بشر سوق دهد، اما کسب درامدهای ارزی از منابع معدنی از طریق چین، جایگزین نیاز به کمک های خارجی شده و می تواند به وخامت اوضاع حقوق بشر و تضییع گسترده تر حقوق اقوام و زنان دامن بزند. ارزش معادن افغانستان بین یک تا سه تریلیون دلار تخمین زده شده است.»
به نظر می رسد طالبان برای رهایی از بن بست اقتصادی بدنبال” درآمد ارزی” پایدار هستند تا بتوانند نظام مذهبی مورد نظرشان را بدون هراس از قطع کمک های خارجی در افغانستان مستقر کنند و این کار بدون کمک چین در استخراج معادن برای طالبان امکان پذیر نیست.
بعضی آگاهان می گویند که روابط چین و طالبان، روابط بی پیشینه ای از نظر توافق جناح چپ و رادیکالیسم اسلامی نیست و از زمان شکلگیری رادیکالیسم به شکلهای مختلف در خاورمیانه وجود داشته است اما ابهاماتی درباره اشتراکات فکری این دو گروه وجود دارد که زمینه تعریف مشترک از منافعشان را فراهم می کند.
دشمن مشترک چین کمونیست و طالبان رادیکال
«من شاهد بودم که بنیادگرایان در افغانستان می گفتند که چین به طور بالقوه دشمن لیبرالیسم است و این نقطه مشترک ما با چین است که دشمن دشمن، دوست ماست.»
محمد محق، پژوهشگر و مولف کتاب درباره رادیکالیسم اسلامی با بیان این مطلب به یورونیوز می گوید: «بعد از تک قطبی شدن جهان به رهبری آمریکا، نگرانی های جدی در میان گروه های چپ و بنیادگرایان اسلامی بوجود آمد که به عنوان مخالفان لیبرالیسم سرکوب خواهند شد، به همین خاطر توافق نانوشته ای بین این دو گروه در مقابل دشمن مشترکشان یعنی لیبرالیسم شکل گرفت. از این جهت می توان ماهیت روابط گرم بین چین و طالبان را هم مورد تحلیل قرار داد، اما طالبان از ابعاد دیگر هم اهمیت دارند، چون دست پرورده متحد استراتژیک چین یعنی پاکستان هستند، چین نمی خواهد با طالبان دشمنی کند.»
بگفته وی، دولت خلق چین علاقمند به تعامل با حکومت های متمرکز، استبدادی با مشت آهنین است. تعامل با سیستم حکومتی دموکراتیک با قدرت در چرخش برای این دولت قابل پذیرش نیست، چون فکر می کند که سرمایه گذاری در چنین سیستم هایی به معنای تلف کردن سرمایه است. به همین خاطر حکومت طالبان برای چین قابل پذیرش است، همان طور که با حکومت ایران و کره شمالی بهتر تعامل می کند.
منشاء مشترک ایدئولوژیک
حسن رضایی، استاد دانشگاه در رشته فلسفه و جامعه شناسی با بیان اینکه ایدئولوژی حزب حاکم در چین و طالبان منشاء مشترک ایدئولوژیکی دارند، می گوید: «نزدیک شدن این دو گروه بخاطر دشمنی با غرب باعث الهام گیری آنها از یکدیگر شد. هر دو گروه با شعار هدف، وسیله را توجیه می کند. از هر وسیله ای برای رسیدن به اهدافشان استفاده می کنند.»
وی میافزاید: «بر این اساس طالبان از حملات انتحاری گرفته تا کشت و ترانزیت مواد مخدر و کمک گرفتن از غرب در دستور کار قرار می دهند و نظام های کمونیستی قتل عام های گسترده مردمی را در کارنامه شان دارند. هر دو گروه با رد شیوه زندگی غربی می گویند که جامعه را به رفاه و خوشبختی می رسانند. چین از طریق جامعه رفاه و طالبان از فرهنگ توده ای و قومی استفاده می کند. در نهایت هر دو به دنبال ریاکاری توده ای هستند، کمونیسم شعار خوشبختی توده های فقیر و کارگر را سر می دهد و اسلام گرایان افراطی از میان توده های فقیر سربازگیری می کنند و با شعار رسیدن به بهشت، لشکر انتحاری تربیت می کنند.»
کارشناسان می گویند که آینده روابط چین و طالبان در پرده ای از ابهام است و مشخص نیست که دولت خلق چین برنامه درازمدتی برای حمایت از طالبان داشته باشد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰