کد خبر : 11095
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 فروردین 1402 - 15:57

حمیدرضا صیدمحمدی

علم امام علی(ع)به شهادت خود

علم امام علی(ع)به شهادت خود
بر اساس احادیث شیعه و اهل تسنن، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پیشاپیش از شهادت خود خبر داد و قاتل خود را می‌شناخت و حتی از جزئیات شهادت خویش نیز اطلاع داشتند. لازم به ذکر است که در روایات امامیه جزئیات بیشتری همچون اطلاع از زمان و مکان شهادت نیز وجود دارد.
به گزارش کلینی نیوز به نقل از ویکی فقه مطابق گزارش شیخ مفید، احادیث در این‌باره متواتر است. ایشان می‌نویسد:
تواترت الروایات من نعیه (علیه‌السّلام) نفسه قبل وفاته و الخبر عن الحادث فی قتله و انه یخرج من الدنیا شهیدا بضربه فی راسه یخضب دمها لحیته فکان الامر فی ذلک کما قال. [۱]
روایات متواتر رسیده که امام علی (علیه‌السّلام) پیش از فرا رسیدن زمان وفات، از شهادت خود خبر دادند و از حوادثی که در زمان کشته‌شدن‌شان رخ می‌دهد و به سبب ضربتی که بر سرش وارد می‌آید، شهید از دنیا می‌رود و خون سرش محاسنش را خضاب (و رنگین) می‌نماید، خبر داد و چنان شد که فرمود.

۲ – روایات علم امام به شهادت خویش

شماری از را روایات در این ضمینه تقدیم می‌گردد:

۲.۱ – روایت امام باقر

حَدَّثَنَا اَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ اَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع‌قَالَ: لَمَّا هَلَکَ اَبُو بَکْرٍ وَ اسْتَخْلَفَ عُمَرُ رَجَعَ عُمَرُ اِلَی الْمَسْجِدِ فَقَعَدَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اِنِّی رَجُلٌ مِنَ الْیَهُودِ وَ اَنَا عَلَّامَتُهُمْ وَ قَدْ اَرَدْتُ اَنْ اَسْاَلَکَ عَنْ مَسَائِلَ اِنْ اَجَبْتَنِی فِیهَا اَسْلَمْتُ وَ اِنْ کَانَ فِی قَوْمِکَ اَحَدٌ اَعْلَمَ مِنْکَ فَاَرْشِدْنِی اِلَیْهِ قَالَ عَلَیْکَ بِذَلِکَ الشَّابِّ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ علیه السلام… ثُمَّ قَالَ کَمْ یَعِیشُ وَصِیُّهُ (رسول الله) بَعْدَهُ قَالَ ثَلَاثِینَ سَنَهً قَالَ ثُمَّ مَا ذَایَمُوتُ اَوْ یُقْتَلُ قَالَ یُقْتَلُ وَ یُضْرَبُ عَلَی قَرْنِهِ فَتُخْضَبُ لِحْیَتُهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ اِنَّهُ لَبِخَطِّ هَارُونَ وَ اِمْلَاءِ مُوسَی.
وَ لِهَذَا الْحَدِیثِ طُرُقٌ اُخَرُقَدْ اَخْرَجْتُهَا فِی کِتَابِ کَمَالِ الدِّینِ وَ تَمَامِ النِّعْمَه. [۲] [۳]
امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود چون ابوبکر مرد و عمر جانشین او شد، عمر به مسجد رفت و نشست. مردی بر او داخل شد و گفت‌ ای امیرالمؤمنین من مردی یهودی هستم و من از دانشوران ایشان هستم و اراده من آنست که چند مساله از تو سؤال کنم اگر جواب مرا بدهی مسلمان می‌شوم عمر گفت آن مسائل چیست یهودی گفت سه تا و سه تا و یکی اگر می‌خواهی از تو سؤال کنم؟ و اگر در قوم تو کسی داناتر از تو باشد مرا به او راهنمائی کن تا از او سؤال کنم عمر به علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) اشاره نمود و گفت از این جوان سؤال کن‌… سائل گفت: وصی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چه‌قدر بعد از او زندگی می‌کند؟ حضرت فرمود: سی سال. عرض کرد پس از آن می‌میرد یا کشته می‌شود؟ فرمود: کشته خواهد شد. ضربتی بر فرق او زنند که محاسن او با خونش رنگین می‌شود.
مؤلف کتاب (شیخ صدوق) می‌فرماید: این حدیث سندهای دیگری نیز دارد که آنها را در کتاب کمال الدین و تمام النعمه نقل نموده‌ام.

۲.۲ – روایت ابوالطفیل

عِدَّهٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَنَانِ بْنِ السَّرَّاجِ‌ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْکِسَائِیِّ عَنْ اَبِی الطُّفَیْلِ قَالَ شَهِدْتُ جِنَازَهَ اَبِی بَکْرٍ یَوْمَ مَاتَ وَ شَهِدْتُ عُمَرَ حِینَ بُویِعَ وَ عَلِیٌّ ع جَالِسٌ نَاحِیَهً فَاَقْبَلَ غُلَامٌ یَهُودِیٌّ جَمِیلُ الْوَجْهِ بَهِیٌّ عَلَیْهِ ثِیَابُ حِسَانٌ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ هَارُونَ حَتَّی قَامَ عَلَی رَاْسِ عُمَرَ فَقَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اَنْتَ اَعْلَمُ‌ هَذِهِ الْاُمَّهِ بِکِتَابِهِمْ وَ اَمْرِ نَبِیِّهِمْ قَالَ فَطَاْطَاَ عُمَرُ رَاْسَهُ… ‌ فَقَالَ دُونَکَ‌ هَذَا الشَّابَّ قَالَ وَ مَنْ هَذَا الشَّابُّ قَالَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِب‌… فَقَالَ اَخْبِرْنِی عَنْ وَصِیِّ مُحَمَّدٍ کَمْ یَعِیشُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هَلْ یَمُوتُ اَوْ یُقْتَلُ قَالَ (اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام) یَا هَارُونِیُ‌ یَعِیشُ بَعْدَهُ ثَلَاثِینَ سَنَهً لَا یَزِیدُ یَوْماً وَ لَا یَنْقُصُ یَوْماً ثُمَّ یُضْرَبُ ضَرْبَهً هَاهُنَا یَعْنِی عَلَی قَرْنِهِ فَتُخْضَبُ هَذِهِ مِنْ هَذَا. [۴]

ابوالطفیل می‌گوید: روزی که ابوبکر مرد من بر سر جنازه‌اش حاضر بودم و زمانی که با عمر بیعت کردند حضور داشتم، که علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) گوشه‌ای نشسته بود جوانی یهودی و خوش‌صورت، با نیکو لباس که از اولاد‌ هارون (وصی موسی) بود، وارد شد و بالای سر عمر ایستاد و گفت: یا امیرالمؤمنین! آیا تو دانشمندترین این امت به کتابشان و امر نبوت پیغمبرشان هستی؟ عمر سرش را پائین‌ انداخت… و گفت: دامن این جوان را بگیر. یهودی گفت: این جوان کیست؟ عمر گفت: او علی بن ابی‌طالب است‌. یهودی (به امام علی (علیه‌السلام) عرض کرد: جانشین محمد چند سال پس از او زندگی می‌کند؟ آیا می‌میرد یا کشته می‌شود؟. علی (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای‌ هارونی او بعد از پیغمبر ۳۰ سال زندگی می‌کند بدون یک روز کم و زیاد سپس ضربتی به اینجا- یعنی به فرق سرش- وارد می‌آید و محاسنش از خون فرقش رنگین می‌شود.

۲.۳ – روایت ابوحیان

دَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا مَرْوَانُ بْنُ مُعَاوِیَهَ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ اَبِی حَیَّانَ التَّیْمِیِ‌ عَنْ اَبِیهِ وکَانَ مَعَ عَلِیٍّ ع یَوْمَ صِفِّینَ وَ فِیمَا بَعْدَ ذَلِکَ قَالَ: بَیْنَا عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ ع یُعَبِّئُ الْکَتَائِبَ یَوْمَ صِفِّینَ وَ مُعَاوِیَهُ مُسْتَقْبِلُهُ عَلَی فَرَسٍ لَهُ یَتَاَکَّلُ تَحْتَهُ تَاَکُّلًا وَ عَلِیٌّ ع عَلَی فَرَسِ رَسُولِ اللَّهِ صالْمُرْتَجِزِ وَ بِیَدِهِ حَرْبَهُ رَسُولِ اللَّهِ صوَ هُوَ مُتَقَلِّدٌ سَیْفَهُ ذُو الْفَقَارِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ اَصْحَابِهِ احْتَرِسْ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَاِنَّا نَخْشَی اَنْ یَغْتَالَکَ هَذَا الْمَلْعُونُ فَقَالَ ع لَئِنْ قُلْتَ ذَاکَ اِنَّهُ غَیْرُ مَاْمُونٍ عَلَی دِینِهِ وَ اِنَّهُ لَاَشْقَی الْقَاسِطِینَ وَ اَلْعَنُ الْخَارِجِینَ عَلَی الْاَئِمَّهِ الْمُهْتَدِینَ وَ لَکِنْ کَفَی بِالْاَجَلِ حَارِساً لَیْسَ اَحَدٌ مِنَ النَّاسِ اِلَّا وَ مَعَهُ مَلَائِکَهٌ حَفَظَهٌ یَخْفَظُونَهُ مِنْ اَنْ یَتَرَدَّی فِی بِئْرٍ اَوْ یَقَعَ عَلَیْهِ حَائِطٌ اَوْ یُصِیبَهُ سُوءٌ فَاِذَا حَانَ اَجَلُهُ خَلَّوْا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُصِیبُهُ وَ کَذَلِکَ اَنَا اِذَا حَانَ اَجَلِی انْبَعَثَ اَشْقَاهَا فَخَضَّبَ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ اَشَارَ اِلَی لِحْیَتِهِ وَ رَاْسِهِ عَهْداً مَعْهُوداً وَ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوبٍ. [۵]

ابوحیان از پدرش – که در روز صفین و بعد آن با امام علی (علیه‌السّلام) بود – نقل می‌کند: زمانی که حضرت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) لشکر را ترتیب می‌داد و معاویه رو به آن حضرت آورد در حالی که بر اسب خود سوار بود و علی (علیه‌السّلام) بر اسب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که مرتجز نام داشت سوار بود و خنجر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در دستش و شمشیرش را که ذوالفقار نام داشت، حمایل کرده بود، مردی از اصحابش عرض کرد یا امیرالمؤمنین مواظب خودت باش ما می‌ترسیم که این ملعون تو را غافل کند و ناگاه بکشد. علی (علیه‌السّلام) فرمود این مطلبی که گفتی درست است (نامردی معاویه و ملعون بودن او) معاویه دین ندارد از همه ستمکاران بد بخت‌تر و ملعون‌ترین فردی است که بر امامان هدایتگر خروج می‌کند، و لیکن بهترین محافظ، زمان مرگ است (اجل و مرگ زمان مشخصی دارد و مرگ من اکنون نیست و به دست او نیست). هیچ یک از مردم نیست مگر آنکه فرشتگانی همراه او هستند و از او محافظت می‌کنند تا در چاه نیفتند و یا دیواری بر سر او فرود نیاید یا اتفاق بدی برایش پیش نیاید؛ اما هرگاه زمان مرگ وی برسد فرشتگان کنار می‌روند و بین او و حادثه‌ای قرار است برایش اتفاق بیفتد، مانع نمی‌شوند. من نیز هرگاه زمان اجلم فرا برسد، بدبخت‌ترین فرد امت، این (محاسنم) را از این (خون سرم) رنگین می‌کند. حضرت به محاسن و سر مبارک خود اشاره فرمود و فرمود این پیمانی است محکم و بسته شد و وعده‌ای است که دروغ نیست‌.

۲.۴ – روایت امام حسین

بِهَذَا الْاِسْنَادِ (اَخْبَرَنَا اَبُو الْفَتْحِ هِلَالُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَفَّارُ، قَالَ: اَخْبَرَنَا اَبُو الْقَاسِمِ اِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَلِیٍّ الدِّعْبِلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبِی اَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَلِیِّ بْنِ رَزِینِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُدَیْلِ بْنَ وَرْقَاءَ اَخُو دِعْبِلِ بْنِ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیِّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) بِبَغْدَادَ سَنَهَ اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ وَ مِائَتَیْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَیِّدِی اَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا قَالَ: حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنَا اَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ اَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)قَالَ: خَطَبَ النَّاسَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بِالْکُوفَهِ، فَقَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ، اِنَّ الْحَقَّ قَدْ غَلَبَهُ الْبَاطِلُ… اَیْنَ اَشْقَاکُمْ فَوَ اللَّهِ لَیَضْرِبَنَّ هَذِهِ فَلَیْخْضِبَنَّهَا مِنْ هَذِهِ. وَ اَشَارَ بِیَدِهِ اِلَی هَامَتِهِ وَ لِحْیَتِهِ. [۶]
امام حسین (علیه‌السّلام) به نقل از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) می‌فرماید: پدرم در میان مردم کوفه خطبه خواند و فرمود: همانا باطل بر حق غلبه نمود… کجاست شقی‌ترین مردم. به خدا قسم هر آینه بر این موضع ضربت می‌زند و از این قسمت رنگین می‌کند. آن حضرت با دستانش به فرق سر و محاسنش اشاره نمود.

۲.۴.۱ – روایت امام علی

اَخْبَرَنَا اَبُو عُمَرَ، قَالَ: اَخْبَرَنَا اَحْمَدُ، عَنْ اَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ابن‌اِسْحَاقَ، عَنْ هُبَیْرَهَ بْنِ یَرِیمَ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) یَقُولُ وَ مَسَحَ لِحْیَتَهُ: مَا یَحْبِسُ اَشْقَاهَا اَنْ‌ یَخْضِبَهَا مِنْ اَعْلَاهَا بِدَم‌. [۷]
هبیره بن مریم می‌گوید: از امام علی (علیه‌السّلام) در حالی که محاسنش را دست می‌کشید، شنیدم که فرمود: چه چیز جلوی بدبخت‌ترین این امت را گرفته تا آنکه آن را از بالا تا به پایین از خونم رنگین کند.

۲.۵ – روایات کتاب ارشاد

در اینجا روایاتی از کتاب ارشاد شیخ مفید را می‌آوریم. قبلا درباره اعتبار روایات این کتاب باید بگوییم اگر چه مولف، اسناد روایات را به‌طور کامل نقل نکرده است اما با توجه به مقدمه کتاب، مولف در صدد بیان روایاتی است که از طریق آن بتوان به حقائق دست یافت. در این صورت بدیهی است که به هر روایتی نمی‌توان اتکاء نمود. و به همین جهت می‌توان به درجه اعتبار این روایات از نظر مولف پی برد.

۲.۵.۱ – متن مقدمه

و بعد فانی مُثْبِتٌ بتوفیق الله و معونته ما سالتَ ایدک الله اثباتَه من اسماء ائمه الهدی (علیهم‌السّلام) و تاریخ اعمارهم و ذکر مشاهدهم و اسماء اولادهم و طرف من اخبارهم المفیده لعلم احوالهم لتقف علی ذلک وقوف العارف بهم و یظهر لک الفرق ما بین الدعاوی و الاعتقادات فیهم فتمیز بنظرک فیه ما بین الشبهات منه و البینات و تعتمد الحق فیه اعتماد ذوی الانصاف و الدیانات. [۸]
به توفیق خدا و یاری‌ او در این کتاب بیان خواهم کرد آنچه را که در خواست اثبات آن را کرده بودی از نام‌های امامان (علیهم‌السّلام) و تاریخ عمر (و مدت زندگانی آنها) و مکان شهادتشان و نام‌های فرزندانشان و شمه‌ای از جریان زندگی آنها که موجب آگاهی بر احوال آنها است تا درباره آنان شناسائی کامل پیدا کرده و میان اظهار نظرها و عقیده‌های گوناگونی که نسبت به آنها شده، فرق گذارده شود، و مطالب شبهه‌ناک از حقائق جدا گردد، و در این‌باره همانند تکیه کردن مردمان با انصاف و دیندار، بر گفتار حق و درست تکیه کنی.
و حال به بیان برخی روایات، از این کتاب می‌پردازیم:

۲.۵.۲ – روایت اول

(فمن الاخبار التی جاءت بذکره ع الحادث قبل کونه و علمه به قبل حدوثه‌)مَا اَخْبَرَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ الْمُنْذِرِالطَّرِیقِیُّ عَنِ ابن‌الْفُضَیْلِ الْعَبْدِیِ‌ عَنْ فِطْرٍ عَنْ اَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَهَ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: جَمَعَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع النَّاسَ لِلْبَیْعَهِ فَجَاءَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَرَدَّهُ مَرَّتَیْنِ اَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ بَایَعَهُ وَ قَالَ عِنْدَ بَیْعَتِهِ لَهُ مَا یَحْبِسُ اَشْقَاهَا فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتُخْضَبَنَ‌ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی لِحْیَتِهِ وَ رَاْسِهِفَلَمَّا اَدْبَرَ ابن‌مُلْجَمٍ عَنْهُ مُنْصَرِفاً قَالَ ع مُتَمَثِّلا:
اشْدُدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْت •••• فَاِنَّ الْمَوْتَ لَاقِیک
وَ لَا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْت •••• اِذَا حَلَّ بِوَادِیک

از جمله خبرهائی که آن حضرت (علیه‌السّلام) پیش از این جریان فرمود و دلالت دارد که آن پیش آمد را می‌دانست روایتی است که عامر بن واثله نقل می‌کند: (هنگامی که) امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) مردم را برای بیعت گرد آورد، عبدالرحمن بن ملجم مرادی لعنه‌اللَّه (برای بیعت) نزد آن حضرت آمد، حضرت دو بار یا سه بار او را برگرداند (و حاضر به بیعت کردنش نشد) و پس از آن با او بیعت کرد و هنگام بیعت با او فرمود: چه چیز جلوی بدبخت‌ترین این امت را گرفته؟ سوگند به آن که جانم دست اوست که تو این را از این خضاب می‌کنی- و دست مبارک بر محاسن و سر خود نهاد- و همین که ابن‌ملجم بیرون رفت حضرت به این دو بیت شعر را خواندند:
کمرت را برای مرگ محکم ببند (مهیای آن باش) زیرا مرگ به دیدار تو خواهد آمد
و آنگاه که بر تو وارد شد از مرگ جزع (و بیتابی) مکن.

۲.۵.۳ – روایت دوم

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍعَنْ اَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ عَنْ اَبِی اِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْاَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ: اَتَی ابن‌مُلْجَمٍ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَبَایَعَهُ فِیمَنْ بَایَعَ ثُمَّ اَدْبَرَ عَنْهُ فَدَعَاهُ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَتَوَثَّقَ مِنْهُ وَ تَوَکَّدَ عَلَیْهِ اَلَّا یَغْدِرَ وَ لَا یَنْکُثَ فَفَعَلَ ثُمَّ اَدْبَرَ عَنْهُ فَدَعَاهُ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الثَّانِیَهَ فَتَوَثَّقَ مِنْهُ وَ تَوَکَّدَ عَلَیْهِ اَلَّا یَغْدِرَ وَ لَا یَنْکُثَ فَفَعَلَ ثُمَّ اَدْبَرَ عَنْهُ فَدَعَاهُ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الثَّالِثَهَ فَتَوَثَّقَ مِنْهُ وَ تَوَکَّدَ عَلَیْهِ اَلَّا یَغْدِرَ وَ لَا یَنْکُثَ فَقَالَ ابن‌مُلْجَمٍ وَ اللَّهِ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا رَاَیْتُکَ فَعَلْتَ هَذَا بِاَحَدٍ غَیْرِی فَقَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: ‌
اُرِیدُ حِیاَتهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی •••• عَذِیرَکَ‌مِنْ خَلِیلِکَ مِنْ مُرَادٍ
امْضِ یَا ابن‌مُلْجَمٍ فَوَ اللَّهِ مَا اَرَی اَنْ تَفِیَ بِمَا قُلْتَ.

حسن بن محبوب (بسند خود) از اصبغ بن نباته حدیث کند که گفت: ابن‌ملجم در زمره دیگران که (با آن حضرت) بیعت کردند، آمد و با علی (علیه‌السّلام) بیعت کرد و رو گرداند (که برود) امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) برای بار دوم او را خواند و بیعت محکمی از او گرفت و تاکید فرمود که بیعت را نشکند، و او چنان کرد، و رو گرداند (که برگردد) امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) برای سومین بار او را خواست و به محکمی از او بیعت گرفت و تاکید کرد که بیوفائی نکند و بیعت را نشکند، (این بار) ابن‌ملجم گفت: ‌ای امیرمؤمنان به خدا سوگند ندیدم با کسی این‌گونه رفتار کنی؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) (این شعر را خواند و) فرمود: من زندگی یا عطای به او را می‌خواهم ولی او اراده کشتن مرا دارد. کسی را بیاور که برای برادر مرادیت نزد تو عذر بیاورد. (کنایه از اراده قطعی ابن‌ملجم ملعون است یعنی هیچ عذری نمی‌توان برای او آورد و او کارش را انجام می‌دهد).
‌ای ابن‌ملجم برو. به خدا سوگند نمی‌بینم بدان چه گفتی وفا کنی. ‌

۲.۵.۴ – روایت سوم

وَ رَوَی جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَالضُّبَعِیُّ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ زِیَادٍ قَالَ: جَاءَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع یَسْتَحْمِلُهُ فَقَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ احْمِلْنِی فَنَظَرَ اِلَیْهِ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ قَالَ لَهُ اَنْتَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ اَنْتَ‌ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ قَالَ نَعَمْ قَالَ یَا غَزْوَانُ احْمِلْهُ عَلَی الْاَشْقَرِ فَجَاءَ بِفَرَسٍ اَشْقَرَ فَرَکِبَهُ ابن‌مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ وَ اَخَذَ بِعِنَانِهِ فَلَمَّا وَلَّی قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: ‌
اُرِیدُ حِبَاءَهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی‌ •••• عَذِیرَکَ مِنْ خَلِیلِکَ مِنْ مُرَادٍ
قَالَ فَلَمَّا کَانَ مِنْ اَمْرِهِ مَا کَانَ وَ ضَرَبَ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قُبِضَ عَلَیْهِ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَجِی‌ءَ بِهِ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ع وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ اَصْنَعُ بِکَ مَا اَصْنَعُوَ اَنَا اَعْلَمُ اَنَّکَ قَاتِلِیوَ لَکِنْ کُنْتُ اَفْعَلُ ذَلِکَ بِکَ لِاَسْتَظْهِرَ بِاللَّهِ عَلَیْکَ.
و جعفر بن سلیمان ضبعی از معلی بن زیاد نقل می‌کند که گفت: عبدالرحمن بن ملجم مرادی لعنه‌اللّه نزد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) آمده از آن حضرت خواست که او را بر مرکبی سوار کند، حضرت به او نگاه کرد سپس فرمود: تو عبدالرحمن پسر ملجم مرادی هستی؟ عرض کرد: آری، سپس (برای دومین بار) فرمود: تو عبدالرحمن پسر ملجم مرادی هستی؟ عرضه داشت: آری، حضرت فرمود: ‌ای غزوان او را بر مرکبی سرخ رنگ سوار کن. غزوان اسبی سرخ رنگ آورد و ابن‌ملجم بر آن سوار شد و افسار اسب را کشیده (رفت) همین که پشت کرد (که برود) امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) این شعر را خواند: من زندگی یا عطای به او را می‌خواهم و او اراده کشتن مرا دارد، کسی را بیاور که برای برادر مرادیت نزد تو عذر بیاورد.
راوی می‌گوید: و همین که آن جنایت از ابن‌ملجم سر زد و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) را ضربت زد، او را که از مسجد بیرون رفته بود دستگیر کردند و نزد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) آوردند، حضرت به او فرمود: به خدا من آن نیکی‌ها و محبت‌ها را به تو می‌کردم با اینکه می‌دانستم تو مرا خواهی کشت، ولی من آن نیکی‌ها را نسبت به تو کردم تا از خداوند در اتمام حجت بر تو کمک بگیرم (و حجت را بر تو تمام کنم).

۲.۵.۵ – روایت چهارم

(و من الاخبار التی جاءت بنعیه نفسه ع الی اهله و اصحابه قبل قتله‌)مَا رَوَاهُ اَبُو زَیْدٍ الْاَحْوَلُعَنِ الْاَجْلَحِ عَنْ اَشْیَاخِ کِنْدَهَ قَالَ سَمِعْتُهُمْ اَکْثَرَ مِنْ عِشْرِینَ مَرَّهً یَقُولُونَ‌ سَمِعْنَا عَلِیّاً ع عَلَی الْمِنْبَرِ یَقُولُ مَا یَمْنَعُ اَشْقَاهَا اَنْ یَخْضِبَهَا مِنْ فَوْقِهَا بِدَمٍ وَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَی لِحْیَتِهِ علیه السلام.
و از جمله روایاتی که حضرت (علیه‌السّلام) در آن به خاندان و یارانش قبل از کشته‌شدنش خبر شهادتش را داد، حدیثی است که ابوزید احول از اجلح و او از بزرگان قبیله کنده نقل می‌کند: بیش از بیست بار از آنها شنیدم که می‌گفتند: ما از علی (علیه‌السّلام) شنیدیم که بالای منبر دست بر محاسنش می‌گذاشت و می‌فرمود: چه چیز جلوگیری کند بدبخت‌ترین این امت را که این (محاسن) را از خون بالای آن خضاب کند.

۲.۵.۶ – روایت پنجم

وَ رَوَی عَلِیُّ بْنُ الْحَزَوَّرِعَنِ الْاَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ: خَطَبَنَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی الشَّهْرِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ فَقَالَ اَتَاکُمْ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ هُوَ سَیِّدُ الشُّهُورِ وَ اَوَّلُ السَّنَهِ وَ فِیهِ تَدُورُ رَحَی السُّلْطَانِ اَلَا وَ اِنَّکُمْ حَاجٌّ الْعَامَ صَفّاً وَاحِداً وَ آیَهُ ذَلِکَ اَنِّی لَسْتُ فِیکُمْ قَالَ فَهُوَ یَنْعَی نَفْسَهُ ع وَ نَحْنُ لَا نَدْرِی‌.

علی بن حزور از اصبغ بن نباته نقل می‌کند: علی (علیه‌السّلام) در همان ماهی که در آن کشته شد برای ما خطبه خواند و فرمود: ماه رمضان آمد و این ماه، بزرگ ماه‌ها و آغاز سال است در این ماه (یا در این سال) آسیای سلطنت به گردش درآید. آگاه باشید که در این سال شما در یک صف (بدون امیر) حج خواهید کرد، و نشانه‌اش این است که من در میان شما نیستم، اصبغ گوید: آن حضرت خبر از شهادتش می‌داد ولی ما نمی‌دانستیم.

۲.۵.۷ – روایت ششم

وَ رَوَی الْفَضْلُبْنُ دُکَیْنٍعَنْ حَیَّانَ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ الْمُغِیرَهِ قَالَ: لَمَّا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ کَانَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَتَعَشَّی لَیْلَهً عِنْدَ الْحَسَنِ وَ لَیْلَهً عِنْدَ الْحُسَیْنِ وَ لَیْلَهً عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ (عَبْدِ اللَّهِ بْنِ العَباس) وَ کَانَ لَا یَزِیدُ عَلَی ثَلَاثِ لُقَمٍ فَقِیلَ لَهُ فِی لَیْلَهٍ مِنْ تِلْکَ اللَّیَالِی فِی ذَلِکَ فَقَالَ یَاْتِینِی اَمْرُ اللَّهِ وَ اَنَا خَمِیصٌ اِنَّمَا هِیَ لَیْلَهٌ اَوْ لَیْلَتَانِ فَاُصِیبَ ع فِی آخِرِ اللَّیْلِ‌.

فضل بن دکین از عثمان بن مغیره حدیث کند که گفت: چون ماه رمضان شد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) یک شب نزد امام حسن (علیه‌السّلام) شام می‌خورد و یک شب نزد امام حسین (علیه‌السّلام) و یک شب نزد عبدالله بن جعفر (عبد اللَّه بن عباس) و بیش از سه لقمه غذا نمی‌خورد. شبی از شب‌ها علت کم غذا خوردن آن حضرت را پرسیدند؟ فرمود: امر خدا (مرگ) به سراغ من خواهد آمد (می‌خواهم در آن حال) شکمم تهی و گرسنه باشد و بیش از یکی دو شب نمانده است. در آخر شبی او را ضربت زدند. (کنایه از زمان نماز صبح)

۲.۵.۸ – روایت هفتم

وَ رَوَی اِسْمَاعِیلُ بْنُ زِیَادٍقَالَ حَدَّثَتْنِی اُمُّ مُوسَی خَادِمَهُ عَلِیٍ‌ع وَ هِیَ حَاضِنَهُ فَاطِمَهَ ابْنَتِهِ ع قَالَتْ‌سَمِعْتُ عَلِیّاً ع یَقُولُ لِابْنَتِهِ اُمِّ کُلْثُومٍ یَا بُنَیَّهِ اِنِّی اَرَانِی قَلَّ مَا اَصْحَبُکُمْ قَالَتْ وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا اَبَتَاهْ قَالَ اِنِّی رَاَیْتُ نَبِیَّ اللَّهِ صفِی مَنَامِی وَ هُوَ یَمْسَحُ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِی وَ یَقُولُ یَا عَلِیُّ لَا عَلَیْکَ قَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْکَ قَالَتْ فَمَا مَکَثْنَا اِلَّا ثَلَاثاً حَتَّی ضُرِبَ تِلْکَ الضَّرْبَهَ فَصَاحَتْ اُمُّ کُلْثُومٍ فَقَالَ یَا بُنَیَّهِ لَا تَفْعَلِی فَاِنِّی اَرَی رَسُولَ اللَّهِ صیُشِیرُ اِلَیَّ بِکَفِّهِ یَا عَلِیُّ هَلُمَّ اِلَیْنَا فَاِنَّ مَا عِنْدَنَا هُوَ خَیْرٌ لَکَ‌.

اسماعیل بن زیاد گوید: ‌ام‌موسی خدمتکار علی (علیه‌السّلام) که در ضمن دایه دخترش نیز بود، نقل کرد: شنیدم علی (علیه‌السّلام) به دخترش‌ ام‌کلثوم (کنیه حضرت زینب) می‌فرمود: دخترکم، چنین می‌بینم که مدت کمی با شما هستم؟ عرض کرد: چگونه پدر جان؟ فرمود: من رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در خواب دیدم و او (در آن حال) گرد و خاک از رویم پاک می‌کرد و می‌فرمود: یا علی ترا دیگر چیزی به عهده تو نیست، آنچه وظیفه‌ات بود انجام داده‌ای. ‌ام‌کلثوم گفت: سه شب (از این خواب) گذشت که آن ضربت را به ایشان زدند، ‌ام‌کلثوم در آن مصیبت فریاد زد، حضرت فرمود: دخترکم، فریاد نزن زیرا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌بینم که به دست خود به من اشاره می‌کند و می‌فرماید: یا علی نزد ما بیا که آنچه در نزد ما است برای تو بهتر است.

۲.۵.۹ – روایت هشتم

وَ رَوَی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَیعَنِ الْحَسَنِ بْنِ دِینَارٍ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: سَهِرَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ ع فِی اللَّیْلَهِ الَّتِی قُتِلَ‌ فِی صَبِیحَتِهَا وَ لَمْ یَخْرُجْ اِلَی الْمَسْجِدِ لِصَلَاهِ اللَّیْلِ عَلَی عَادَتِهِ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ اُمُّ کُلْثُومٍ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَیْهَا مَا هَذَا الَّذِی قَدْ اَسْهَرَکَ فَقَالَ اِنِّی مَقْتُولٌ لَوْ قَدْ اَصْبَحْتُ وَ اَتَاهُ ابن‌النَّبَّاحِ فَآذَنَهُ‌ بِالصَّلَاهِ فَمَشَی غَیْرَ بَعِیدٍ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ اُمُّ کُلْثُومٍ مُرْ جَعْدَهَ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ قَالَ نَعَمْ مُرُوا جَعْدَهَ فَلْیُصَلِ‌ ثُمَّ قَالَ لَا مَفَرَّ مِنَ الْاَجَلِ فَخَرَجَ اِلَی الْمَسْجِدِ وَ اِذَا هُوَ بِالرَّجُلِ قَدْ سَهِرَ لَیْلَتَهُ کُلَّهَا یَرْصُدُهُ فَلَمَّا بَرَدَ السَّحَرُ نَامَ فَحَرَّکَهُ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِرِجْلِهِ وَ قَالَ لَهُ الصَّلَاهَ فَقَامَ اِلَیْهِ فَضَرَبَه‌.

حسن بصری می‌گوید: شبی که در صبحش امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) کشته شد، آن حضرت بیدار بود و بر خلاف عادتی که داشت آن شب برای نماز شب به مسجد نرفت، دخترش‌ ام‌کلثوم (کنیه حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)) گفت: این چیست که (امشب) خواب را از شما گرفته؟ فرمود: اگر امشب را به صبح برسانم کشته خواهم شد؛ ابن‌نباح (اذان‌گوی آن حضرت) آمد و اذان نماز (صبح را) گفت، حضرت کمی راه (بطرف مسجد) رفت و برگشت، ‌ام‌کلثوم گفت: دستور فرما جعده (خواهرزاده آن حضرت (علیه‌السّلام) بود) با مردم نماز بخواند؟ فرمود: آری! دستور دهید (امروز) جعده با مردم نماز بخواند!، سپس فرمود: از مرگ گریزی نیست و خود به مسجد رفت، و آن مرد (یعنی ابن‌ملجم) تمام آن شب (در مسجد) بیدار بود و چشم براه آن حضرت بود، و چون نسیم سحرگه وزید خوابش برد، امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) (وارد مسجد شد) با پای خود او را تکان داد و فرمود: نماز، پس بر خواست و آن حضرت را ضربت زد.

۲.۵.۱۰ – روایت نهم

وَ رُوِیَ فِی حَدِیثٍ آخَرَاَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع سَهِرَ تِلْکَ اللَّیْلَهَ فَاَکْثَرَ الْخُرُوجَ وَ النَّظَرَ فِی السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ اِنَّهَا اللَّیْلَهُ الَّتِی وُعِدْتُ بِهَا ثُمَّ یُعَاوِدُ مَضْجَعَهُ فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ شَدَّ اِزَارَهُ‌ وَ خَرَجَ… فَلَمَّا خَرَجَ اِلَی صَحْنِ الدَّارِ اسْتَقْبَلَتْهُ‌ الْاِوَزُّ فَصِحْنَ فِی وَجْهِهِ فَجَعَلُوا یَطْرُدُونَهُنَّ فَقَالَ دَعُوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ نَوَائِحُ ثُمَّ خَرَجَ فَاُصِیبَ علیه السلام.

در حدیث دیگری است که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) تمامی آن شب را بیدار بود و بسیار بیرون می‌آمد و به آسمان نگاه می‌کرد و می‌فرمود: به خدا، دروغ نگفته‌ام و به من هم دروغ نگفته‌اند، این همان شبی است که بدان وعده‌ام داده‌اند، پس به خوابگاه خود برمی گشت. وقت اذان صبح کمربندش را محکم بست و بیرون رفت… چون به حیاط خانه رسید مرغابیان پیش آمدند و در مقابل آن حضرت فریاد می‌زدند، (آنان که در خانه بودند) آنها را از پیش رویش دور می‌کردند، حضرت فرمود: آنها را رها کنید اینها نوحه‌گران هستند (بعد از ناله آنها شیون بلند می‌شود)، سپس بیرون رفتند و (همان شب) ضربت خوردند. [۹]
بنابر آنچه گذشت دانستیم که امام علی (علیه‌السّلام) علاوه بر آنکه از اصل شهادت خود مطلع بود، از جزئیات آن همانند زمان و مکان شهادت نیز اطلاع کامل داشت.

۳ – تسلیم قضا و قدر الهی

با توجه به آنکه مطابق آموزه‌های شریعت، حفظ جان واجب است، این پرسش مطرح است، چرا امام علی (علیه‌السّلام) با علم کامل به زمان و مکان شهادتش، به مسجد رفت و شهید شد بلکه آن حضرت باید مسجد نمی‌رفت یا لااقل افرادی را به عنوان محافظ می‌گمارد تا از مرگ در امان بماند.
همان‌طور که گذشت علم امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) به شهادت، محصول روایات فراوان است که حتی برخی از گزارش‌های اهل سنت، از این امر حکایت دارد. از طرفی این پرسش سابقه کهن دارد و همان‌طور که در ادامه می‌آید، از برخی ائمه (علیهم‌السّلام) نیز پرسیده‌اند و اهل بیت (علیهم‌السّلام) قرن‌ها پیش پاسخ داده‌اند و آنچه از روایات امامان معصوم (علیهم‌السّلام) استفاده می‌شود این است که امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) تسلیم فرمان خداوند و قضا و قدر الهی است و رفتن آن حضرت به مسجد و شهادت ایشان در راستای تحقق این مساله است و علم ایشان نیز تغییری در اصل مساله ایجاد نمی‌کند زیرا علم پیامبر و امامان (علیهم‌السّلام) گاهی به حوادث حتمی و تغییر ناپذیر تعلق می‌گیرد. بنابراین، برخی از چیزهایی که آن بزرگواران به آنها علم دارند، همان چیزهایی‌اند که بی‌گمان تحقق خواهند یافت. بنابراین این‌ علم در حوادث تغییری پدید نمی‌آورد و نمی‌توان سرنوشت چیزی را با آن تغییر داد و مطابق برخی از روایات پیشین، این وعده الهی حتمی است و دروغ نیست. «عَهْداً مَعْهُوداً وَ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوبٍ».

۳.۱ – روایات

اینک به عنوان نمونه دسته‌ای از روایات در این زمینه، تقدیم می‌گردد:

۳.۱.۱ – روایتی از امام رضا

حسن بن جهم در روایتی معتبر همین مطلب از امام رضا (علیه‌السّلام) پرسیده است:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع اِنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللَّیْلَهَ الَّتِی یُقْتَلُ فِیهَا وَ الْمَوْضِعَ الَّذِی یُقْتَلُ فِیهِ وَ قَوْلُهُ لَمَّا سَمِعَ صِیَاحَ الْاِوَزِّ فِی الدَّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ اُمِّ کُلْثُومٍ- لَوْ صَلَّیْتَ اللَّیْلَهَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ اَمَرْتَ غَیْرَکَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ فَاَبَی عَلَیْهَا وَ کَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْکَ اللَّیْلَهَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ ع اَنَّ ابن‌مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَاتِلُهُ بِالسَّیْفِ کَانَ هَذَا مِمَّا لَمْ یَجُزْ تَعَرُّضُهُ فَقَالَ ذَلِکَ کَانَ وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَهِ لِتَمْضِیَ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[۱۰]
حسن بن جهم می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السّلام) عرض کردم: امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) قاتل خود را شناخته بود و می‌دانست که در چه شبی و در چه مکانی کشته می‌شود و چون صدای مرغابی‌ها را در خانه شنید، فرمود: اینها صیحه زنانی است که نوحه‌گرانی پشت سر دارند. و چون‌ ام‌کلثوم (کنیه حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)) به ایشان عرض کرد «کاش امشب در خانه نماز بخوانی و برای نماز جماعت دیگری را بفرستی»، ایشان نپذیرفت و در آن شب بدون سلاح‌ در رفت و آمد بود در صورتی که می‌دانست ابن‌ملجم (لعنه‌اللَّه) او را با شمشیر می‌کشد و اقدام به چنین کاری جایز نیست. امام (علیه‌السّلام) فرمود: آنچه گفتی درست است ولی به ایشان اختیار داده شد و خودش اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خدای (عزّوجلّ) اجرا شود.
همان‌طور که ملاحظه می‌کنید با اینکه شهادت امام (علیه‌السّلام) قطعی بود اما بر اساس این روایت معتبر، در آن شب (خداوند آن حضرت را امتحان نمود و) به امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) اختیار داده شد که زندگی در دنیا و یا شهادت را اختیار کند «وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ»؛ اما امام (علیه‌السّلام) از آنجایی که تسلیم محض خداوند و مشتاق لقای الهی است، شهادت را اختیار نمود.

۳.۱.۲ – روایتی از امام باقر

مرحوم کلینی در روایتی صحیح به نقل از امام باقر (علیه‌السّلام) پیرامون علم امامان به شهادتشان چنین نقل می‌کند:
عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اَ رَاَیْتَ مَا کَانَ مِنْ اَمْرِ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِیَامِهِمْ بِدِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا اُصِیبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِیتِ اِیَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّی قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ اَبُو جَعْفَرٍ ع یَا حُمْرَانُ اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ کَانَ قَدَّرَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ اَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ ثُمَّ اَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذَلِکَ اِلَیْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَامَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا. [۱۱]
حمران به امام باقر (علیه‌السّلام) عرض کرد: قربانت گردم به من خبر دهید که موضوع نهضت امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین (علیهم‌السّلام) و قیام‌شان و اقامه دین خداوند و مصیبت‌هائی که دیدند، و کشته شدن بدست طغیانگران و پیروزی آنها بر ایشان تا آنجا که کشته شدند و مغلوب گشتند، چگونه بود؟ امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: ای حمران: خدای تبارک و تعالی آن مصیبت‌ها را بر ایشان مقدر کرد و حکم فرمود و امضا نمود و حتمی ساخت و سپس اجرا کرد (پس همه آن مصیبات با علم و اجازه خدا بوده) و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین (علیهم‌السّلام) از روی‌ب صیرت و دانشی که در قبل از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دریافته بودند قیام کردند و هر کس از خاندان ما هم که خاموشی گزید، از روی‌ علم بود (با اینکه علم داشتند، خاموشی گزیدند زیرا تسلیم اراده الهی بودند. ).

۳.۱.۳ – روایتی از امام صادق

در روایتی دیگر امام صادق (علیه‌السّلام) پیرامون مدت عمر اهل بیت (علیهم‌السلام) و اراده الهی سخن می‌گوید:
عَنْ حَرِیزٍ قَالَ: قُلْتُ لِاَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا اَقَلَّ بَقَاءَکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ اَقْرَبَ آجَالَکُمْ بَعْضَهَا مِنْ بَعْضٍ مَعَ حَاجَهِ النَّاسِ اِلَیْکُمْ فَقَالَ اِنَّ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِیفَهً فِیهَا مَا یَحْتَاجُ اِلَیْهِ اَنْ یَعْمَلَ بِهِ فِی مُدَّتِهِ فَاِذَا انْقَضَی مَا فِیهَا مِمَّا اُمِرَ بِهِ عَرَفَ اَنَّ اَجَلَهُ قَدْ حَضَرَ فَاَتَاهُ النَّبِیُّ صیَنْعَی اِلَیْهِ نَفْسَهُ‌ وَ اَخْبَرَهُ بِمَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ… [۱۲]
حریز می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السّلام) عرضه داشتم قربانت گردم، با وجود احتیاجی که مردم به شما دارند چقدر عمر شما اهل بیت (علیهم‌السّلام) کوتاه و اجل شما به یکدیگر نزدیک است؟ امام (علیه‌السّلام) فرمود: برای هر یک از ما صحیفه و مکتوبی است که آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه کارش احتیاج دارد در آن نوشته شده است وقتی اوامر و دستوراتی که به امام شده، پایان یابد، امام می‌فهمد که اجل او رسیده است. سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد او می‌آید و او را از وفاتش مطلع می‌سازد و درجاتش را که نزد خداست به او گوشزد می‌کند.

۴ – نتیجه‌گیری

آنچه از مجموع روایات به دست می‌آید این است: علاوه بر اینکه اراده الهی به شهادت امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) تعلق گرفته بود، خداوند ایشان را امتحان نمود و بین زندگی دنیا و شهادت مخیر ساخت و آن حضرت لقاء خداوند را انتخاب کرد.

۵ – پانویس

۱. ↑ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج‌۱، ص۳۱۹، تحقیق:مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام) لتحقیق التراث، ناشر:دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م.    
۲. ↑ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج‌۲، ص۵۶، تحقیق:تصحیح وتعلیق وتقدیم:الشیخ حسین الاعلمی، ناشر:مؤسسه الاعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م.    
۳. ↑ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، ‌ ج۱ ص۳۰۰ – ۳۰۲، ناشر:دار الکتب الاسلامیه‌، تهران، چاپ دوم، سال چاپ:۱۳۵۹ ه. ش‌.    
۴. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الاصول من الکافی، ج‌۱، ص۵۲۹، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۵. ↑ صدوق، محمد بن علی بن حسین، التوحید، ص۳۶۷، تحقیق:سید‌هاشم حسینی طهرانی، ناشر:منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه فی قم المقدسه.    
۶. ↑ طوسی، محمد بن حسن بن علی بن حسن، الامالی، ص۳۶۴، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر:دار الثقافه قم، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۴ه.    
۷. ↑ طوسی، محمد بن حسن بن علی بن حسن، الامالی، ص۲۶۷، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر:دار الثقافه قم، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۴ه.    
۸. ↑ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج‌۱، ص۴، تحقیق:مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام) لتحقیق التراث، ناشر:دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م.    
۹. ↑ مفید محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج‌۱، ص۱۴ – ۱۶، تحقیق:مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام) لتحقیق التراث، ناشر:دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م.    
۱۰. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‌۱، ص۲۵۹، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۱۱. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‌۱، ص۲۸۱، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۱۲. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‌۱، ص۲۸۳، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۲ ه. ش.    

۶ – منبع:ویکی فقه

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

Translate »