به گزارش کلینی نیوز، حسین باستانی گزارشگربیبیسی در گزارشی تحت عنوان” بازگشایی پرونده کربلای ۴ ” می نویسد:بعد از پیروزی های بزرگ ایران در اخراج نیروهای عراقی از خوزستان، و نهایتا آزادسازی خرمشهر در خرداد ۶۱، عملیات متعددی برای گرفتن بصره یا قطع ارتباط آن با بقیه عراق صورت گرفتند که همگی در تحقق این هدف ناکام ماندند. در میان این شکست ها، بسیاری از ناظران کربلای ۴ را بزرگ ترین -هرچند نه پرتلفات ترین- مورد میدانند. به ویژه چون فاصله شروع تا شکست قطعی آن، از هر عملیات مشابه دیگری کوتاه تر بود.
این عملیات، با هدف مشخص تصرف بصره، در شامگاه سوم دی ماه ۶۵ آغاز و صبحگاه پنجم دی، متوقف شد.
البته به فاصله دو هفته، ایران با استفاده از نیروهای بسیج شده برای کربلای ۴، عملیات کربلای ۵ را به سمت بصره انجام داد و موفق شد تا نزدیکی آن پیشروی کند؛ ولی باز در تصرف یا محاصره شهر ناکام ماند. به علاوه، تلفات کربلای ۵ در ابعادی بود که ایران تا پایان جنگ، دیگر نتوانست عملیات تهاجمی بزرگی را در خوزستان انجام دهد.
از “عملیات شناسایی” تا “عملیات فریب”
تلاش برای روایت واژگونه از کربلای ۴، از شیوه های متنوعی صورت گرفته است. به ویژه با طرح این ادعا که کربلای ۴، اساسا عملیات چندان مهمی نبوده؛ که انگار نتیجه تلویحیش این میشد که شکست در آن، اهمیت زیادی نداشته.
محسن رضایی در مسیر تثبیت این ادعا، تا آنجا پیش رفت که در مصاحبه ای در سال ۷۴ مدعی شد هدف کربلای ۴، تنها “شناسایی” بوده است. فرمانده سپاه در زمان جنگ گفت: “[اگر] به بچه ها می گفتیم اینجا عملیات اصلیمان نخواهد بود، هیچ کسی حتی به خط هم نمی زد. اصلا می گفتند اگر این طور است پس ما یک شهید هم نخواهیم داد. اگر این طور است که عملیات اصلی هنوز رویش تصمیم گیری نشده، پس ما اصلا وارد نمی شویم.”
او افزود: “تصمیم گرفته بودیم این عملیات را انجام بدهیم که به دو نکته برسیم: یک، شناسایی با رزم کرده باشیم… یکی دیگر اینکه ما وقتی نزدیک می شدیم به صحنه و می فهمیدیم که دشمن هر روز اطلاعاتش دارد زیادتر می شود، می فهمیدیم که از یک مرکزی خارج از عراق دارند با {این کشور} کار می کنند. به ذهنمان آمد که به هر قیمتی شده باید در این جریان یک رودستی به دشمن بزنیم و به جای اینکه منصرف بشویم از عملیات، مانور عملیات را تغییر بدهیم.”
شاید خبرساز ترین اقدام محسن رضایی در کم اهمیت معرفی کردن کربلای ۴، در ۷ دی ۹۷ صورت گرفت که توییت کرد: “با عملیات کربلای چهار به دشمن وانمود کردیم که عملیات سالانه ما تنها همین بوده است. ده روز بعد در همان نقطه و در زمانی که نیروهای ارتش بعثی به مرخصی رفته بودند، عملیات کربلای پنج را انجام دادیم.” او در توییتی دیگر نوشت: “عملیات کربلای چهار برای فریب دشمن انجام شد.”
آقای رضایی در هنگام بیان چنین ادعایی، احتمالا این واقعیت را در محاسبه نیاورد که اکبر هاشمی رفسنجانی، سه سال قبل تعریف کرده بود که چگونه بعد از کربلای ۴، او و محسن رضایی برای توجیه شکست عملیات، داستان “عملیات فریب” را ابداع کرده اند. هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای با ایسنا در خرداد ۹۴ در مورد کربلای ۴ گفته بود: “من و آقای رضایی… به گونهای خبر را اعلام کردیم که یک عملیات فریب بود، یعنی اینگونه آن تبلیغات [دشمن] را خنثی کردیم.”
دیگر واقعیتِ پنهان در روایت سرلشکر رضایی این بود که تصمیم گیران جنگ، کربلای ۴ را عملیات اصلی ایران برای یکسره کردن تکلیف عراق می دانستند. در خاطرات ۱۳ مرداد ۶۳ هاشمی رفسنجانی به نقل از احمد خمینی فرزند رهبر وقت آمده: “محسن رضایی فرمانده سپاه به امام نامه نوشته و وضع جبهه ها و عملیات را توضیح داده و از فشاری که برای انجام عملیات وارد میآید، گله کرده و گفته به ما اگر مهلت بدهید دو ساله جنگ را با پیروزی تمام میکنیم.”
خود آقای رضایی هم در اظهاراتی جداگانه بر این موضوع تاکید کرده بود، با ذکر اینکه ابتدا قرار بوده نام عملیات کربلای ۴، “والفجر ۱۰” و آخرین عملیات ایران باشد. اهمیت چنین نامی آن بود که مسئولان ایرانی در آغاز سلسله عملیات والفجر در سال ۶۱، “والفجر” را آخرین عملیات ایران عنوان کرده بودند.
محسن رضایی در سال ۷۴ حکایت می کند: “اولین جلسه را با فرماندهان گذاشتیم. بهشان گفتیم که باید آماده بشوید برای یک عملیات و اسم این عملیات هم والفجر ۱۰ است. آنها خیلی جا خوردند چون انتظار داشتند که با والفجر ۱۰ دیگر کار تمام می شود… بعد طرح را توضیح دادم و گفتم که در این عملیات اگر ما بتوانیم امکانات را آماده کنیم و خودمان هم آماده بشویم و شما هم همت کنید، ما بایستی حدود صد و خورده ای هزار اسیر از عراق بگیریم. صدها تانک و نفربر می توانیم از آنها غنیمت بگیریم. و چون یک تاکتیک ویژه ای است، دشمن اینجا دچار یک بحرانی می شود که ممکن است که با شکست مطلق مواجه بشود و ما با یک پیروزی مطلق مواجه بشویم.”
آقای رضایی، در جلسه ای با فرماندهان سپاه در ۷ آبان ۶۵، که در سلسله گزارش های “روزشمار جنگ” مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه ثبت شده، پیش بینی کرد که کربلای ۴ “وضع دنیا را دگرگون کند”. او در همین جلسه، قرائن پیش بینی خود را توضیح داد: “دنیا با خود میگوید ما اگر قبل از پیروزی ایران، مسالهمان را با این کشور حل نکنیم، بعد از پیروزی اصلا نمیشود با اینها صحبت کرد. الان از جاهای مختلف از جمله عربستان تا حالا سه هیات آمده و حرفهایی زدهاند که در این جلسه نمیتوانم بگویم. من فقط این را بگویم که از آمریکا آمدهاند، از شوروی آمدهاند.”
محسن رضایی در عین حال، در بخش دیگری از اظهارات سال ۷۴ خود راجع به کربلای ۴ گفت که بعدها به علت کمبود امکانات، توقعات مدیران جنگ از عملیات محدودتر شده.
در هر صورت، گذشته از بحث مستندات تاریخی، سرلشکر رضایی در تلاش سال ۹۷ برای معرفی کربلای ۴ به عنوان عملیات فریب، ظاهرا یک عامل رسانه ای را هم در محاسبه نیاورد: اینکه تفسیر خود را در توییتر بیان کرد که بر خلاف رسانه های رسمی، سایر شهروندان به آن دسترسی برابر داشتند. درنتیجه به اظهارات او، در ابعادی بی سابقه واکنش نشان دادند. بسیاری از منتقدان، مشخصا با توجه به فاجعه انسانی عملیات، یاد کردن از کربلای ۴ به عنوان یک عملیات فریب را، بیانگر نوع نگاهِ گوینده به جان نیروهای ایرانی دانستند.
البته بسیاری از انتقاداتی که نسبت به آقای رضایی صورت میگرفتند، در واقع به مدیریت کلان جنگ و سیاستهای راهبردی حکومت ارتباط داشتند. هرچند تعجبی نداشت که به خاطر هزینه های بالاتر انتقاد به مقاماتی که خط قرمز نظام محسوب می شدند، انتقادها متوجه شخص محسن رضایی باشند.
شدت واکنشها به ادعای “عملیات فریب” به میزانی بود که قاسم سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه، ۱۰ دی ۹۷ در برنامه تلویزیونی “حالا خورشید” شبکه سه حاضر شد تا از فرمانده خود در دوران جنگ دفاع کند.
او گفت: “من تصورم این است که آقای رضایی شاید این را می خواستند توضیح بدهند… عملیات کربلای ۴ ما عملیات اصلی بود، اما وقتی که با سرعت کمتر از ۱۵ روز ما عملیات کربلای ۵ را -که بسیار بزرگتر و توفنده تر از کربلای ۴ بود و ما را به کرانه بصره رساند- انجام دادیم، دشمن تصور کرد که عملیات کربلای ۴ یک عملیات فریب بوده است. ولی از دید ما عملیات کربلای ۴ عملیات اصلی بود و ما بر مبنای عملیات اصلی سرمایه گذاری های بزرگی کرده بودیم.”
در ادامه برنامه، محسن رضایی گفت منظورش همان بوده که سرلشکر سلیمانی بیان کرده.
“شعور نظامی مطرح نبود”
آمار شهدای کربلای ۴، به خصوص از آنجا اهمیت دارد که تصمیم گیران جنگ، این عملیات را علیرغم شواهد جدی حاکی از لو رفتن آن شروع کرده بودند.
در دی ماه ۹۳، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ گزارشی را در مورد کربلای ۴ منتشر کرد که در بخش های مختلف آن، شواهد افزایش آمادگی عراق پیش از عملیات تشریح شده بود. شواهدی که از شدت گرفتن بمباران و آتش توپخانه عراق گرفته، تا شلیک مکرر منوّر بر روی اروند رود، آن هم درست در آستانه عملیات را شامل می شدند.
بنابر گزارش مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، با وجود تمام این شواهد و “با آنکه اوضاع نگران کننده به نظر مىرسید، اما تحلیل کلى فرماندهى آن بود که شرایط عادى است”. بنا بر همین گزارش، به محض ورود غواصان ایرانی به اروند، نیروهای عراقی که با استفاده از منور سطح آب را کاملا روشن کرده بودند، با تیربارهای سنگین و حتی ضدهوایی کشتار نیروهای ایران را شروع کردند. با وجود این، همچنان نظر فرماندهی قرارگاه عمل کننده این بود که “شرایط حاد نیست”.
لو رفتن کربلای ۴
محسن رضایی، در کتاب “جنگ به روایت فرمانده”، در خصوص میزان “غافلگیری” عراق قبل از کربلای ۴ نوشته: “تا یک هفته قبل از عملیات بر اساس ارزیابی فرماندهان، غافلگیری در حدود ۸۰ درصد بود، اما از یک هفته به عملیات هر چه به شب عملیات نزدیک میشدیم، این رقم کاهش مییافت تا حدی که شب عملیات به حدود ۵۰ درصد رسیده بود.” آقای رضایی راجع به نحوه محاسبه این درصدها، توضیح بیشتری نمی داد، و البته جمعی از فرماندهان دیگر نیز با توصیف او از میزان اطلاع عراق از عملیات موافق نبودند.
به بیان عبدالمحمد رئوفی نژاد، فرمانده لشکر ۷ ولیعصرسپاه خوزستان در زمان جنگ: “عملیاتی [بود] که همه چیز آن لو رفته بود. همه فرمانده یگان ها در جلسات می گفتند که بابا اینجا همه چیز لو رفته است. این منور ها این هواپیما ها و این خط دشمن، این گلوله های مستقیمی که زده می شد سراسر تا سراسر خط. ما ۴۸ ساعت قبل از عملیات کربلای ۴ به برادر محسن گفتیم اینجا مثل شب عملیات است. ما چطور به این خط بزنیم؟ مگر می شود به این خط زد؟ گفتند نه خیر! باید عملیات انجام بشود.” او تاکید دارد: “ما تا لحظه آخر فکر کردیم [برای] فریب است. یعنی دارند ما را فریب می دهند! جای دیگر عملیات است و نمی خواهند به ما بگویند.”
در سال های اخیر، برخی فرماندهان ارشد در توجیهِ انجام عملیات در چنان شرایطی، استدلال کرده اند که در بسیاری از عملیات نظامی ایران، عراقی ها به درجاتی از تصمیم ایران به حمله مطلع بوده اند. نتیجه آنکه به باور آنها، گویی لو رفتن کربلای ۴، اتفاق آنچنان خاصی نبوده که باعث توقف عملیات شود.
این در حالی است که فاش شدن کربلای ۴، در ابعادی فراتر از عملیات مشابه بوده. چون عراقی ها نه تنها از قصد کلی ایران به انجام عملیاتی نظامی در منطقه، که ظاهرا از جزئیات زمانی و مکانی عملیات اطلاع داشتند.
سرتیپ رئوفی نژاد، در اظهاراتی در سال ۷۴ که در مستند “شلمچه” شبکه مستند سیما نقل شده، میزان اطلاع عراقیها از این جزئیات را چنین توصیف می کند: “یک دفعه دشمن کل منطقه را بررسی می کند و می بیند که تجمعی شده، تحرکی شده، حضور غیر معمولی و غیرعادی در منطقه شده، تردد های بیش از حد شده، اینها یک چیز کلی است. اما اینکه دو ساعت قبل از شروع عملیات یک آتشی در سرتاسر این خط بریزد که همه سازمان یگان هایی که می خواستند بیایند و بروند به دشمن بزنند، سازمان[شان] را به هم بریزد [فرق دارد].”
محمدجعفر اسدی، فرمانده لشکر ۳۳ المهدی استان فارس در دوران جنگ، در همین مستند توضیح می دهد که چگونه علی رغم تردید فرماندهان میانی، محسن رضایی اصرار بر انجام عملیات داشته: “من یادم است تقریبا بحث ها میرفت [به این سمت] که یک تردید درشتی را در ذهن [فرماندهان] قرارگاه ها ایجاد کند. برادرمان آقا محسن یک چیزی [متنی] را تهیه کرده بودند و آمدند صحبت کردند، و مواردی را شمردند -حالا دقیقا یادم نیست ۱۴ مورد یا ۲۰ مورد بود- و دلیل آوردند که به این دلایل باید این عملیات انجام بشود.”
جلال الدین طاهری اصفهانی، امام جمعه متوفی اصفهان، روایتی از گفتگوی خود با حسین خرازی -فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین- در منطقه عملیاتی کربلای ۴ دارد که احتمالا دلیل پافشاری بر انجام عملیات را، روشن تر می کند. در بخشی از روایت آقای طاهری، که در خرداد ۸۵ بازگو شده، آمده: “به خرازی گفتم خودت را به آقایهاشمی برسان و بگو که عملیات لو رفته است. خرازی رفت و برگشت و گفت که آقایهاشمی گفته که من مقلد امام هستم و باید عملیات انجام شود.”
در حال و هوایی اینچنین، گزارش عبدالمحمد رئوفی نژاد، فرمانده لشکر ۷ ولی عصر در زمان جنگ، از وضعیت فرماندهان میانی در هنگام عملیات قابل فهم تر می شود: “اصلا دیگر شعور نظامی و فکر نظامی [مطرح نبود]، به اصطلاح دیگر عاقلانه نبود، عاشقانه بود دیگر، با عشق به امام، با عشق به ولایت، با عشق به اینکه تکلیف را داریم انجام می دهیم. حالا توی آتش [باید] بریم؟ توی آتش میرویم! ولی با شعور نظامی و فکر نظامی و با حساب دو دوتا چهارتا می گفتیم نمی شود.”
هرچند فارغ از تصمیم فرماندهان ارشد در مورد ادامه عملیات، برخی فرماندهان میدانی به شدت بر توقف آن اصرار داشته اند.
جعفر شیرعلی نیا پژوهشگر جنگ ایران و عراق در همین ارتباط، به نقل یک گزارش مندرج در فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق چاپ سپاه میپردازد که موضوع آن، خودداری حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین استان اصفهان از ادامه مسئولیت فرماندهی در کربلای ۴ است: “این گزارشی است که نشریه نگین سپاه منتشر کرده است راجع به گفتگویی از شهید حسین خرازی… و آقای محمد علی جعفری که بعدا فرمانده سپاه هم شدند، زمانی که ایشان فرمانده قرارگاه بودند و شهید خرازی هم لشکری داشتند که زیر نظر این قرارگاه عمل می کردند… هر چقدر آقای جعفری به ایشان می گوید و میخواهد متقاعدش کند که باید عملیات را ادامه بدهد… حسین کوچکترین انعطافی نشان نمی دهد. یعنی هر چه خواست اقنا کند او را برای ادامه عملیات [نشد].”
به روایت شیرعلی نیا: “می گوید در آخر آقای خرازی قاطعانه تصمیمش را گرفت و گفت من چنین ریسکی نمی کنم… این جمله را گفت که دیگر مسئول لشکر من نیستم و ابوشهاب است – ابوشهاب جانشین ایشان بود- من نمی کنم. یعنی آقای خرازی گفت من با این دستور فرمانده لشکر نمی مانم.
حسین خرازی، که دو سال قبل دست راست او در عملیات خیبراز دست داده بود، حدود یک ماه بعد از کربلای ۴ و در جریان عملیات کربلای ۵، به شهادت رسید.
مسئولان لو رفتن عملیات
مستندات منتشر شده در ایالات متحده در سال های پس از جنگ تردیدی باقی نمی گذارند که آمریکا، با ارائه اطلاعات ماهواره های جاسوسی به عراقی ها، در آگاه کردن آنها از تحرکات ایران در آستانه عملیات نقش داشته است.
دیوید کریست “مورخ ارشد” و مشاور اسبق وزارت دفاع آمریکا، در مرداد ۱۳۹۲ در مصاحبه ای با بی بی سی تایید کرده که ایالات متحده با رساندن اطلاعات کربلای ۴ به عراقی ها، در آماده شدن آنها برای مقابله با این عملیات موثر بوده. به طور کلی آمریکا، حداقل از حدود دو سال قبل از عملیات کربلای ۴ تصمیم به حمایت اطلاعاتی از عراق گرفته بود. مطابق برخی اسناد از طبقه بندی خارج شده، در سال ۱۳۶۳ رونالد ریگان در دستوری دولت آمریکا را موظف به جلوگیری از سقوط صدام حسین در مقابله با ایران کرده بود.
در مقطع زمانی منتهی به عملیات کربلای ۴، آمریکا به دلایلی جدید هم تصمیم به سختگیری بیشتر با ایران گرفته بود: این عملیات، به لحاظ زمانی حدود هفت ماه بعد از سفر محرمانه رابرت مک فارلین مشاور اسبق امنیت ملی ایالات متحده به تهران برای زمینه سازی بهبود روابط صورت میگرفت که به گونه ای جنجالی ناکام ماند و به تشدید کم سابقه دشمنی طرفین انجامید. این در حالی بود که پیش از ماجرای مک فارلین، بهبودی موقتی در روابط دو کشور ایجاد شده بود، که کمک تسلیحاتی موثر آمریکا به ایران را پیش از عملیات فتح فاو (عملیات والفجر ۸ در بهمن ۶۴) به دنبال داشت.
با وجود همه اینها، واضح است که گذشته از کمک های اطلاعاتی خارجی به بغداد، خود مسئولان ایرانی، با مجموعهای وسیع از تبلیغات سیاسی حساب نشده، آگاهی عراق از عملیات قریبالوقوع ایران و ابعاد آن را بهشدت تسهیل کرده بودند.
به عنوان نمونه، این مسئولان در ۱۲ آذر ۶۵، بدون کوچکترین مخفی کاری، ۱۰۰ هزار نیروی ایرانی را که قرار بود سه هفته بعد در کربلای ۴ شرکت کنند، در استادیوم آزادی جمع کردند؛ تا بعد نیروهای حاضر، با پوشش گسترده رادیو-تلویزیونی راهی جبهه ها شوند. در این مراسم، آقای خامنه ای به عنوان رئیس شورای عالی دفاع گفت نیروهای مردمی مصمم هستند تا “آخرین ضربات را بر دشمن وارد کنند”. همان روز، محسن رفیقدوست وزیر سپاه پاسداران مژده داد که سپاه اعزامی قرار است “جنگ را به پایان برساند”.
حتی در روز ۳ دی ۶۵ که شامگاه آن قرار بود عملیات صورت بگیرد، گردهم آیی پر سر و صدای شخصیت های اپوزیسیون عراقی در تهران برگزار شد تا “استراتژی حکومت آینده عراق” را تعیین کنند. در این نشست، از سویی اکبر هاشمی رفسنجانی اعلام کرد “ملت ایران منتظر عملیات رزمندگان هستند”، و از سوی دیگر علی خامنه ای خبر داد: “رزمندگان ما در انتظار فرمان هستند.”
بسیاری از سخنگویان حکومت، با نادیده گرفتن مجموعه شواهدی از این قبیل، در دهه های گذشته حجم عظیمی از ادعاهای بی اساس و به شدت متناقض را در مورد “مسئولان لو دادن” کربلای ۴ منتشر کرده اند.
مثلا در پی کشف بقایای”۱۷۵ غواص شهید” کربلای ۴ در اردیبهشت ۹۴، خبرگزاری فارس در دوم خرداد همان سال گزارشی را منتشر کرد که مقصر فاش شدن عملیات را سازمان مجاهدین خلق، جبهه ملی و نهضت آزادی میدانست، و در عین حال در اشاره ای نامفهوم میافزود: “بنا بر اظهارات فرماندهی کل سپاه، لو رفتن عملیات از ردههای بالای سیاسی کشور صورت گرفته است”.
گزارش فارس، در اثبات اتهامی که متوجه نهضت آزادی دانسته بود، به مصاحبه ای از محمد اسماعیل کوثری فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله تهران در زمان جنگ اشاره داشت که مدعی نقش این تشکل در “جمعآوری اطلاعات مربوط به عملیات کربلای ۴” بود. هرچند هیچ نشانه های در حتی رسیدگی به این اتهام در دادگاه های ایران در دسترس نیست و خود آقای کوثری هم در مصاحبه ای تلویزیونی با برنامه دستخط شبکه تهران در مهر ۹۶، در پاسخ به سوالی در این خصوص، از ارائه هر گونه اطلاعات مشخص در مورد دادگاه یا متهمان آن ناتوان ماند.
در ادعایی دیگر راجع به منشا افشای اطلاعات کربلای ۴، یحیی (رحیم) صفوی فرمانده اسبق سپاه در دی ماه ۹۳ گفت که عملیات “به دلیل لو رفتن توسط فرد خبیثی که بعدها پناهنده شد” شکست خورد. آقای صفوی نیز توضیح بیشتری راجع به این فرد و دلیل عدم افشای نام او نداد.
در مهرماه ۸۵، حتی احمد سوداگر رئیس سابق پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، در مصاحبه با سایت بازتاب نزدیک به محسن رضایی، بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ایران در ابتدای جنگ ایران و عراق را عامل لو دادن عملیات دانست. سرتیپ سوداگر تعریف کرد: “در عملیات کربلای چهار، فردی از قرارگاه به بالا اطلاعات را برده و به عراق داده است… بعدها هم که مشخص شد احتمالا افضلی، فرمانده نیروی دریایی که بعدا اعدام شد، جاسوس سیا بوده و اطلاعات را انتقال داده است.”
این ادعا، در شرایطی مطرح می شد که دریادار افضلی، به اتهام توطئه علیه امنیت ملی و جاسوسی برای شوروی، در اسفند ۶۲ یعنی حدود سه سال قبل از عملیات کربلای ۴ اعدام شده بود. بعدها وقتی رسانههایی همین واقعیت را به سرتیپ سوداگر یادآوری کردند، گفت که منظورش “امثال افضلی” بوده.
حسین خرازی، که دو سال قبل دست راست او در عملیات خیبر قطع شده بود، حدود یک ماه بعد از کربلای ۴ و در جریان عملیات کربلای ۵، به شهادت رسید.
تفاوت پنج رقمی در “آمار شهدا”
چیزی که در میانه تمام جنجال های رسانه ای گم شد، این بود که توییت های خبرساز سرلشکر رضایی، در واکنش به سوال یک محقق تاریخ جنگ یعنی جعفر شیرعلی نیا نوشته شده بود؛ که از فرمانده اسبق سپاه و دیگر متولیان جنگ می خواست با گذشت بیش از سه دهه از کربلای ۴، ابهامات مربوط به تعداد جان باختگان این عملیات را روشن کنند. به عبارت دیگر، جنجال ایجاد شده پس از توییت های محسن رضایی، به نوبه خود به یک “عملیات فریب” جدید تبدیل شد که افکار عمومی را از این ابهام کلیدی تاریخ جنگ منحرف کرد.
آقای شیرعلی نیا در روز پنجم دی ماه ۹۷، در واکنش به بیانه مرکز اسناد سپاه در سالگرد کربلای ۴ -که این عملیات را مجموعا موفقت آمیز و تعداد کشته شدگان آن را کمتر از ۱۰۰۰ نفر می دانست- به تعداد غیرطبیعی “مفقودان” عملیات اشاره کرده بود. مفقودانی که اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات ۱۰ دی ۶۵ خود، به نقل از جانشین وقت فرمانده کل سپاه، تعدادشان را یادآوری می کرد: “آقای شمخانی اطلاعات لازم را در خصوص نتایج عملیات شکست خورده کربلای۴ داد. خیلی بدتر از آنچه تا به حال گفته بودند. نزدیک به ۱۰۰۰ شهید و ۳۹۰۰ مفقودالاثر داشتیم که اکثر آنها را باید شهید حساب کرد، و حدود ۱۱ هزار مجروح.”
هاشمی رفسنجانی در خاطرات ۱۳ دی ۶۵ نوشته محمود محمدی عراقی جانشین نماینده آیت الله خمینی در سپاه به او گفته آمار جدید مفقودالاثرها “حدود دو هزار نفر” است. آقای رفسنجانی دلیل کاهش عدد قبلی را “پیدا شدن” عدهای از مفقودان دانسته، بدون توضیح بیشتر در مورد اینکه در چه وضعیتی پیدا شده اند.
محسن رضایی در اظهاراتی تلویزیونی در ۱۰ دی ۹۷، روایت رسمی از کشته شدگان عملیات را، با جزئیات بیشتری عنوان کرد: “در کربلای ۴، روز چهارم [پس از عملیات] که ما آمار گرفتیم ۹۹۱ نفر شهدا را به ما آمار دادند… روز چهاردهم چند تا از اینها کم شد، شد ۹۸۵ نفر… اینهایی که گم بودند یا تکراری بودند [کم شدند، یا مثلا] یک نفر را از دو لشکر اسم می دادند، بعد که راستی آزمایی می کردند، می دیدند یک نفر دو بار اسمش است… الان آمار قطعی ۹۸۵ نفر در کربلای ۴ است.”
نکته مهم صحبت های آقای رضایی این بود که آمار ۹۸۵ نفره ای که به بیان او دو هفته بعد از عملیات ثبت شده بود، طی بیش از سه دهه همچنان به عنوان “آمار قطعی” جانباختگان کربلای ۴ تکرار می شد. هرچند این آمار، به زمانی بر می گشت که هنوز از سرنوشت نیروهای مفقودالاثر عملیات خبری وجود نداشت.
در چنین شرایطی، چند دهه پافشاری بر ۹۸۵ به عنوان تعداد نهایی تلفات کربلای ۴، این پرسش منطقی را ایجاد میکرد که چرا با قطعی شدن مرگ بسیاری از مفقودالاثرهای عملیات، عدد ۹۸۵ همچنان دست نخورده باقی مانده؟ به عنوان نمونه، وقتی در اردیبهشت ۹۴ کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح خبر معروف کشف پیکر ۱۷۵ غواص کربلای ۴ را اعلام کرد، آیا این عدد هرگز به تعداد جانباختگان عملیات اضافه شده بود؟
به دنبال واکنش توییتری ۷ دی ۹۷ محسن رضایی به ابهامات آماری کربلای ۴، جعفر شیرعلی نیا در یادداشتی در توضیح اهمیت آمار عملیات یادآوری کرد: “بر اساس آمار رسمی بنیاد شهید، سال ۱۳۶۳، ۱۵۰۶۶ شهید و سال ۱۳۶۴، ۱۶۷۹۹ شهید داشتهایم. در حالی که سال ۱۳۶۵ به تنهایی ۴۱۰۵۰ نفر شهید شدهاند، حدود ۹ هزار شهید بیشتر از مجموع شهدای دو سال قبل.” این ابهام در شرایطی مطرح می شد که در سال های ۶۳ و ۶۴، دو عملیات بسیار بزرگ همچون خیبر و والفجر ۸ انجام شده بودند که در جریان هر یک، تعداد بسیار زیادی از نیروهای ایرانی جان خود را از دست داده بودند.
این مورخ جنگ در یادداشتی جداگانه، ابهام در مورد جانباختگان کربلای ۴ را با جزئیات بیشتری توضیح داد. او با توجه به آمار رسمی کشته شدگان نظامی و غیرنظامی ایران در سال ۶۵ به نتیجه تامل برانگیزی رسید: اینکه در جریان وقایع مختلف جنگ در سال ۶۵، مجموعا ۲۰۱۰۱ نفر نظامی و غیرنظامی ایرانی جان خود را از دست دادهاند. این عدد، با جمع زدن آمار مربوط به دو عملیات کربلای ۴ و کربلای ۵ و سایر عملیات تهاجمی سپاه در غرب و جنوب، آمار مربوط به مجموعه عملیات تدافعی و پشتیبانی ارتش، تعداد کل جانباختگان بمباران ها و موشک باران های مناطق مسکونی از سوی عراق، و-در تصوری حداکثری- با کشته فرض کردن تمام مفقودان عملیات کربلای ۵ به دست آمده بود.
تعداد حدودا ۲۰ هزار نفری جان باختگان ایران در مجموع وقایع ذکر شده، با توجه به عدد حدودا ۴۱ هزار نفری کشته شدگانِ سال ۶۵، به نوشته شیرعلی نیا این معنی را داشت که “هنوز تکلیف ۲۰ هزار نفر از شهدای این سال مشخص نشده”. او سپس، برای احتیاط بیشتر حتی این احتمال را در نظر می گرفت که بر اثر وقایعی دیگر از قبیل ادامه عملیات والفجر ۸ برای تصرف فاو (که اسفند ۶۴ انجام شده بود ولی ضدحمله های عراق در اوایل ۶۵ هم ادامه پیدا کرده بود)، حداکثر ۵ یا حتی۱۰ هزار نفر دیگر هم در سال ۶۵ جان باخته باشند. اما در این صورت، باز جمع تلفات سال ۶۵ نهایتا به ۲۵ و نهایتا ۳۰ هزار نفر می رسید و نتیجه این میشد که به نوشته مورخ، “هنوز تکلیف حداقل ۱۰ تا ۱۵ هزار شهید مشخص نیست”.
سوال مهمی که محاسبه مورد بحث ایجاد می کرد، درواقع آن بود که آیا این اختلاف حداقل ۱۰ هزار نفری، به کربلای ۴ ارتباط داشته یا نه؟
نخستین پاسخ مقام های رسمی به این پرسش عددی واضح، هشدار ۱۸ دی ۹۷ سرلشکر محسن رضایی با این مضمون بود که: “عدهای به شهدای ما در کربلای ۴ و ۵ ایراد میگیرند؛ خجالت بکشید!” بعد، نفرین ۱۹ دی سرلشکر حسین سلامی، جانشین وقت فرمانده سپاه و فرمانده فعلی که می گفت: “خداوند نبخشاید آن کسانی را که به دنبال مچگیری و غلط گیری از پرافتخارترین قطعهی تاریخ اسلام و ایران هستند.” و نهایتا، تهدید ۲۰ دی سرتیپ بهمن کارگر، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس که اعلام کرد: “ابلاغیهای به دستگاههای مختلف ارسال شده مبنی بر اینکه پاسخگویی به شبهات و ابهامات مربوط به دفاع مقدس وظیفه بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس است و هرکس دفاع مقدس را تحریف کند مجرم شناخته میشود و برابر مقررات با فرد متخلف برخورد خواهد شد.”
به دنبال همه این واکنش ها، بنیاد شهید در ۱۶ بهمن ۹۷، در پاسخ به سوال شیرعلی نیا در خصوص آمار تفکیکی جانباختگان سال ۶۵، اعلام کرد: “ارائه آمار به تفکیک روز، ماه و سال به دلیل انجام امور تحقیقی در حال حاضر میسر نمیباشد”. بدون توضیح بیشتر که چه علت مشخصی باعث شده تا اعلام اطلاعات عددیِ خونبارترین سال جنگ، با گذشت بیش از سه دهه کماکان “میسر نباشد”.
قابل توجه است که به فاصله یک روز از پاسخ بنیاد شهید، محسن رفیقدوست، وزیر سپاه در زمان جنگ، تلفات کربلای ۴ را پنج-شش برابر آمار رسمی اعلام کرد. او مشخصا گفت که برای این عملیات “بیش از ۶۰ هزار نفر نیرو وارد جنگ شدند که حدود پنج الی شش هزار نفر از آنها شهید و تعداد بیشتری نیز مجروح شدند”.
البته وقتی این اظهارات، مورد استناد شکاکان به آمار رسمی قرار گرفت، پاسخ آقای رفیق دوست به سادگی این بود که “اشتباه” کرده و تعداد درست جان باختگان کربلای ۴ همان است که نهادهای رسمی می گویند، یعنی “کمتر از هزار نفر”.
کارزار تحریف
شاید برخی افرادی که اوایل دهه هفتاد را در خاطر دارند، دیوارنوشته هایی پراکنده را با مضامینی از این قبیل به یاد بیاورند: “بسیجی، کربلای ۴ را فراموش نکن”.
برای کسانی که اخبار جنگ را تنها از رسانه های رسمی شنیده بودند، قاعدتا این کلمات مفهوم خاصی نداشتند، یا حداکثر ممکن بود کنجکاویشان را تحریک کنند که مگر در کربلای ۴، چه اتفاق خاصی افتاده است. اغراق نیست اگر گفته شود که تا سال ها پس از جنگ، توصیفهای متفاوت از کربلای ۴، از این جنس اشارات مبهم فراتر نمی رفتند.
زمان زیادی لازم بود تا با افزایش قطره چکانی توصیفات متفاوت، کسانی در میان مسئولان وقت، از کربلای ۴ به عنوان “عدم الفتح” و سپس “شکست” یاد کنند. هرچند تلاش مدافعان مدیریت جنگ برای پنهان کاری اطلاعات کلیدی این شکست، هرگز متوقف نشد.
مدیران جنگ ایران و عراق، معمولا در واکنش به منتقدان تصمیم های قبلی یا پنهان کاری های بعدی خود، از روش های مشابهی استفاده کرده اند که متهم کردن منتقدان به زیر سوال بردن شهدای جنگ، از رایج ترین آنها بوده است.
بسیاری از آنها، حتی وقتی به قصور یا تقصیر در حفظ جان نیروهای ایرانی متهم شده اند، به جای پاسخگویی از جان همان نیروها مایه گذاشته اند و منتقدان را، با اتهاماتی از قبیل “پایمال کردن خون شهدا” به سکوت وا داشته اند.
در چنین پسزمینه ای، بازخوانی روایتهای متولیان رسمی جنگ از کربلای ۴، درحقیقت مطالعه موردی مهمی است که میزان بی پروایی آنها را در پنهانکاری وقایع کلیدی عملیات، با شفافیت به تصویر می کشد.
متولیانی که سطحی کمابیش مشابه از پنهان کاری را، در روایت تک تک بزنگاه های دیگر جنگ ایران و عراق هم، به کار بسته اند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰