کد خبر : 2674
تاریخ انتشار : چهارشنبه 17 فروردین 1401 - 21:44

وهابیت و طالبان؛ اختلاف این دو در چیست؟

وهابیت و طالبان؛ اختلاف این دو در چیست؟
ظاهرا وهابی‌ها‌، سلفی‌ها‌ و اهل حدیث همه نام‌های مختلف یک ایدئولوژی است که در این اواخر در افغانستان جنجال‌هایی را برانگیخته است.

به گزارش کلینی نیوز، بر اساس گزارش‌ها‌، استخبارات طالبان اخیرا شماری از وهابی‌ها را از ولایات ننگرهار، قندهار و تخار بازداشت کرده است.

‌بی‌بی‌سی دریافته است که برخی از اعضای فرقه تندرو وهابی به طور مرموزی حتی در صفوف طالبان کشته شده‌اند. یک نمونه آن کشته‌شدن شش فرد مسلح منسوب به طالبان در جلال آباد در شرق افغانستان، سال گذشته در ماه سپتامبر بود؛ این اشخاص ساکنان ولایت نورستان بودند؛ دلیل قتل آنها هنوز هم نامعلوم است.

در ماه مارچ/مارس سال جاری شیخ عبدالغفور، یک روحانی وهابی که استاد دانشگاهی در شرق کابل بود، به ضرب گلوله توسط افراد مسلح ناشناس کشته شد.

مسئولیت این گونه کشتار‌ها را هیچ‌کس برعهده نمی‌گیرد.

ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی طالبان، گفت که نمی‌خواهد به دلیل حساسیت این موضوع اظهار نظر کند؛ اما یک مقام اطلاعاتی طالبان گفته است که تنها اعضای گروه داعش مورد هدف قرار گرفته‌اند. ممکن است در برخی از مناطق وهابی‌ها هم مورد بازجویی قرار گرفته باشند. در اکتبر سال گذشته (۲۰۲۱)، علمای دین (روحانیان) از کنر و نورستان گرد هم آمدند تا از رژیم طالبان حمایت کنند، در ضمن آنها خواستار حفاظت وهابی‌ها هم شدند.

در مقابل مولوی رحیم‌الله، یکی از مفتی‌های کلیدی فعالیت‌های جنگی طالبان، در بیانیه‌ای گفته است: “داعش یعنی وهابی، وهابی یعنی داعش، هیچ فرق باهم ندارند.”

اختلاف بین طالبان و پیروان وهابیت

مولوی احمد شاکر که در یک مدرسه‌ در ایالت خیبر پختونخواه پاکستان تدریس می‌کند، گفت: “همه چیز بر سر رقابت بین گروه‌های مذهبی است.” در افغانستان، وهابی‌ها‌، آخوندی‌ها و دیوبندی‌ها که از پیروان طالبان هستند با هم رقابت می‌کنند. وهابی‌ها طالبان را به خرافات و بدعت در دین متهم می‌کنند و می‌گویند که آنها از نظر قرآن و حدیث صحبت نمی‌کنند و روایت‌های قبیله‌ای دارند.

وهابی‌ها می‌گویند دین باید قرآن و حدیث باشد، نه امامان. در همین حال، بعضی سران و هواداران طالبان وهابی‌ها را “لندغر” (اوباش) خطاب می‌کنند و می‌گویند که آنها به فقه و تفسیر اعتقاد ندارند و به امام‌ها توهین می‌کنند، تندرو هستند.

خلاصه اینکه اختلافی که بین مذهبی‌ها و “اهل ظاهر” وجود دارد، در جامعه افغانستان بحث و جدل زیادی به میان آورده است، مباحث دینی مانند “رفع‌الیدین (طرز قرار دادن دست‌ها در نماز)، آمین بالجهر (آمین گفتن با صدای بلند در نماز)” و مسائل دیگر که این دو گروه را از هم جدا می‌سازد.

وهابی‌ها در طول ۲۰ سال جنگ اخیر در حملات به نیروهای خارجی متحد طالبان بوده‌اند. گروه‌های مسلح کوچک جیش السلفیه، جیش الهدی و جماعت الدعوه که به طور مستقل در مناطق کوهستانی شرق افغانستان فعالیت می‌کردند، بیعت خود را در سال ۲۰۰۷ با ملا محمد عمر، بنیانگذار طالبان، اعلام کردند و خود را طالبان سلفی نامیدند. اما در سال ۲۰۱۴ بسیاری از این گروه‌ها به گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش)‌ پیوستند.

در ننگرهار، کنر و دیگر مناطق داعش نبردهای شدیدی را علیه طالبان و دولت سابق افغانستان انجام داده است.

طالبان یک نیروی ویژه به نام “قطعه سرخ” تشکیل دادند و حتی در برخی مناطق گزارش‌هایی منتشر شده است مبنی بر اینکه دولت پیشین به طالبان اجازه تعقیب داعش را داده بود.

اما طالبان می‌گفتند که دولت حامی ‌داعش بوده است و رهبران آن در مهمانخانه‌‌های دولتی پذیرایی می‌شده‌اند.

با سقوط جمهوریت، داعش تنها گروه مذهبی متخاصم با طالبان است که حملات مرگباری را در کابل، قندهار، قندوز و دیگر شهرها انجام داده است.

در عین حال، رفتار خصمانه طالبان با متفکران سلفی مورد انتقاد قرار گرفته است؛ اما دشمنی بین داعش و طالبان ممکن است به این زودی‌ها از بین نرود.

وهابیت یا مذهب سلفی، مظهر دهه‌ها جنگ در افغانستان است.

در اوایل عده‌ای به شکل انفرادی به این ایدئولوژی پیوسته بودند، زیرا در سال ۱۷۴۴ در عربستان سعودی پیروان محمد بن عبدالوهاب، که اکنون می‌گویند پیروان “سلف صالحین” هستند، به قدرت رسیدند و پس از آن به مصر، سودان، عراق، لبنان و سایر بخش‌های جهان عرب گسترش یافتند. در جنوب آسیا و افغانستان، که فعالیت‌های مذهبی بیداد می‌کرد، پیروان این اندیشه نیز بودند. اما عمدتا در دهه هشتاد، زمانی که مجاهدین افغان علیه شوروی در افغانستان سازماندهی شدند و علاوه بر کشور‌های غربی عربستان سعودی هم یکی از حامیان اصلی آن بود، وهابیت نیز در میان افغان‌ها راه پیدا کرد.

اما قبل از آن یک گروه مذهبی موسوم به “امت مسلمه” وجود داشت که اعضای آن در پاکستان امروزی و شرق افغانستان بودند.

مولوی ابراهیم نورستانی، مولوی غلام‌الله رحمتی، مولوی افضل و عده‌ای دیگر که از مدرسه‌‌ای در پیشاور به نام جامعه اثریه فارغ‌التحصیل شده بودند، در صدد گسترش تفکر وهابی در افغانستان بودند.

جامعه الاثریه مدرسه‌ای است که در سال ۱۹۷۱ با کمک مالی عربستان سعودی توسط شمس‌الدین افغان در پیشاور تاسیس شده است.

اما یک ژنرال طرفدار دولت چپگرا در افغانستان، اولین قدم را برای گنجاندن فکر و عقاید وهابی در سیاست افغانستان برداشت.

فردی مشهور به انجنیر/مهندس حافظ، که گفته می‌شود “تسهیل‌کننده تلاش‌های جهادی” در آن زمان بوده است، گفت که ژنرال سرور خان نورستانی، یکی از نزدیکان سردار محمد داوود خان، اولین رئیس‌جمهور افغانستان، که در به قدرت رسیدن او نیز نقش داشت، بعدا رئیس نیروهای زره‌دار وزارت دفاع شد و پس از آن وفادار به جناح چپگرای پرچم به رهبری ببرک کارمل بود.

ژنرال سرور خان توسط ببرک کارمل به عنوان اتشه (وابسته) نظامی ‌افغان به هند فرستاده شد و گفته می‌شود که اندکی بعد او با ماموران اطلاعاتی پاکستان تماس برقرار کرد و راهی پاکستان شد.

او در آنجا روابط نزدیکی با اطلاعات نظامی ‌پاکستان داشت و جدا از “احزاب هفتگانه” مجاهدین فعالیت می‌کرد.

ژنرال سرور خان در سال ۱۳۶۰ خورشیدی دولت انقلاب اسلامی ‌را تشکیل داد؛ او پرچم سیاهی شبیه پرچم کنونی داعش داشت و رهبران کلیدی وهابی‌ها را به عنوان وزیران معرفی کرد. مولوی ابراهیم، وزیر امور خارجه، آن دولت بود.

ریاست دولت در شرق نورستان به مولوی افضل، که پیش از این با حزب جمعیت اسلامی ‌به رهبری برهان‌الدین ربانی ارتباط داشت، داده شد.

این دولت جغرافیای خود را در مناطق کوهستانی نورستان یافت، اما زمان آن کوتاه بود. ژنرال سرور خان در زمان رژیم طالبان اسیر شد و تا سال ۲۰۰۱ میلادی در قندهار در بند بود.

ژنرال سرور خان پس از حضور آمریکا از سال ۲۰۰۱ تا آخرین لحظه عمر خود در کابل ماند.

پس از “دولت انقلابی اسلامی‌” در نورستان، شیخ جمیل‌الرحمن، یکی از رهبران کلیدی حزب اسلامی، در جریان جنگ مجاهدین علیه شوروی، از حزب خود جدا شد و گروهی به نام جماعت‌الدعوه افغانستان را اعلام کرد.

او در آن زمان روابط نزدیکی با مفتی‌ها و رهبران مذهبی سعودی داشت.

حکمت صافی که کتابی در مورد زندگی او نوشته است، می‌گوید که شیخ جمیل‌الرحمن مانند سایر گروه‌های جهادی امکاناتی در دسترس داشت، اما منطقه عملیاتی وی بیشتر در مناطق کوهستانی شرق افغانستان بود.

پس از عقب‌نشینی شوروی در سال ۱۹۸۹ از کابل، حکومت دکتر نجیب‌الله هنوز پابرجا بود که مجاهدین افغان برخی از مناطق ولایت کنر را تصرف کردند، شیخ جمیل‌الرحمن در آنجا امارت اسلامی‌ را اعلام کرد؛ اجرا کردن حدود اسلامی، پرچم سفید، و تندروی‌شان به حدی بود که حتی کشیدن سگرت/سیگار و نسوار را هم ممنوع کرده بودند.

حوزه قضایی این “امارت اسلامی” ‌به اسدآباد مرکز کنر و چندین ناحیه مجاور محدود بود.

شبه‌نظامیان عرب و در کل عربستان سعودی، این رژیم کوچک را تامین مالی کردند.

“امارت سلفی” به زودی با واکنش حزب اسلامی، یکی دیگر از گروه‌های مسلح مجاهدین به رهبری گلبدین حکمتیار، مواجه شد و درگیری‌های مرگباری در بسیاری از مناطق رخ داد.

این ممکن است یکی از اولین نمونه‌های جنگ داخلی باشد.

غلام‌الله وقار، یکی از مقامات ارشد وزارت دعوت و ارشاد امارات وهابی، می‌گوید که حزب اسلامی ‌از ولایات دیگر ستیزه‌جویان را به خدمت گرفته و برای نابودی امارت اقدام کرده بود.

واکنش گروه سلفی‌ها در مقابل حزب اسلامی ‌سرد نبود. شیخ جمیل‌الرحمن، در یکی از سخنرانی‌های خود از گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی، و هوادارانش نام برده و گفته است که اینها از چارچوب اسلام خارج هستند.

شیخ جمیل‌الرحمن در بیانیه‌ای گفته است که رویکرد حکمتیار با اسلام در تضاد است و “افرادی هستند که نامشان مسلمان است اما امورشان اسلامی‌ نیست.”

گلبدین حکمتیار کتابی در مورد سلفی‌ها (روایات متضاد و تفاوت‌های مذهبی) نوشته که در آن ایدئولوژی وهابی را تلاشی برای اشغال توسط کشورهای عربی توصیف کرده است.

او گفته است: “در طول سال‌های جهاد، برخی از کشورهای عربی به اندازه‌ای که آمریکا از آن‌ها می‌خواست از مجاهدین حمایت می‌کردند. اگر کمونیست‌ها و غربی‌ها بالای دین انتقاد می‌کردند، شبکه‌های اطلاعاتی ممالک عرب مذهب حنفی‌ها را مورد حمله قرار می‌داد.”

حکمتیار به نقل از عبدالله عزام، اولین رهبر گروه جهادی القاعده، می‌گوید: “هر که مذهب جدیدی را به افغانستان بیاورد، به اسلام و جهاد خیانت می‌کند.”

شیخ جمیل‌الرحمن، گلبدین حکمتیار را مانع نظام شرعی می‌خواند و می‌افزود که او به تفکر جمهوریت معتقد است؛ تشنه قدرت است و نظام ناب اسلامی‌ را نمی‌خواهد.

شیخ جمیل‌الرحمن در آگوست/اوت ۱۹۹۲ در خانه خود در منطقه باجور پاکستان توسط یک ستیزه‌جوی عرب مصری به ضرب گلوله کشته شد. نگهبانان او نیز قاتل را جا به جا کشتند.

بعد از یک مدت کوتاه امارت از هم پاشید. اما عقاید و ایدئولوژی‌های وهابی بیشتر گسترش یافت.

غلام‌الله وقار می‌گوید که آنها دوستان زیادی در تخار، قندوز، بدخشان و حتی قندهار، که پایگاه طالبان است، هم دارند.

در چند سال گذشته، ایدئولوژی سلفی‌ها در دو طرف دولت و خطوط مخالف وجود داشته، اما نتوانسته است در دولت جای پای محکمی ‌پیدا کنند.

اگرچه طالبان ظاهرا برخی از روحانیان وهابی را به خاطر داشتن روابط با داعش دشمن خود می‌دانند، آنها همچنین می‌گویند مذهب رسمی‌ افغانستان اسلام حنفی است و تمام قوانین باید بر اساس این مذهب ساخته شود. اما منبع اصلی بحث، مدارس مذهبی پاکستان است که با روحانیان مکتب دیوبند بر سر عقاید وهابی اختلاف داشته‌اند و همدیگر را به نادرستی باورشان متهم می‌کنند.

یک طرف وهابی‌های عرب هستند که با شیعه‌ها مخالفت جدی دارند؛ سوی دیگر وهابی‌های افغان و پاکستانی هستند که در چند جبهه با فرقه‌های روایتی سنی درگیر هستند.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

Translate »